فردوسی

فردوسی

بخش ۱

۱

به نام خداوند خورشید و ماه

که دل را به نامش خرد داد راه

۲

خداوند هستی و هم راستی

نخواهد ز تو کژی و کاستی

۳

خداوند بهرام و کیوان و شید

از اویم نوید و بدویم امید

۴

ستودن مر او را ندانم همی

از اندیشه جان برفشانم همی

۵

از او گشت پیدا مکان و زمان

پی مور بر هستی او نشان

۶

ز گردنده خورشید تا تیره خاک

دگر باد و آتش همان آب پاک

۷

به هستی یزدان گواهی دهند

روان ترا آشنایی دهند

۸

ز هرچ آفریدست او بی‌نیاز

تو در پادشاهیش گردن فراز

۹

ز دستور و گنجور و از تاج و تخت

ز کمی و بیشی و از ناز و بخت

۱۰

همه بی‌نیازست و ما بنده‌ایم

به فرمان و رایش سرافگنده‌ایم

۱۱

شب و روز و گردان سپهر آفرید

خور و خواب و تندی و مهر آفرید

۱۲

جز او را مدان کردگار بلند

کز او شادمانی و ز او مستمند

۱۳

شگفتی به گیتی ز رستم بس است

کزو داستان بر دل هرکس است

۱۴

سر مایهٔ مردی و جنگ از اوست

خردمندی و دانش و سنگ از اوست

۱۵

به خشکی چو پیل و به دریا نهنگ

خردمند و بینادل و مرد سنگ

۱۶

کنون رزم کاموس پیش آوریم

ز دفتر به گفتار خویش آوریم

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 982
نسخهٔ شاهنامه متعلق به کتابخانهٔ دانشگاه کرنل » تصویر 20

نظرات

user_image
پیام قول بیگی
۱۳۸۹/۰۹/۱۵ - ۰۹:۳۹:۱۳
در متن به اشتباه این بیت آمده است:(تو قلب سپه را بیین بدارمن اکنون پیاده کنم کارزار)که درست آن در پایین آمده:تو قلب سپه را به آیین بدار من اکنون پیاده کنم کارزار
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
. دکتر شکوهی
۱۳۸۹/۱۰/۱۶ - ۰۵:۵۶:۰۶
دو نکته:1- بنام در سطر نخست درست نیست. این گونه نوشتن به معنی "مشهور" و "نامی" است. مانند حافظ شاعر بنام ایران است. یعنی حافظ شاعر مشهور و نامی کشور ایران است. درست این است که بنویسید: به نام خداوند خورشید و ماه 2- واژه جستجو درست نیست. بلکه بنویسید: جست و جو . زیرا از فعلهای جستن و جوییدن می آید.
پاسخ: در مورد اول مطابق فرموده عمل شد. پیشنهاد دومتان سلیقه‌ایست و با عرف نوشتن این ترکیب منافات دارد، شما «گفتگو» را چگونه می‌نویسید؟
user_image
شکوهی
۱۳۹۰/۰۷/۰۹ - ۰۷:۴۲:۵۴
واژگانی مانند جست و جو، گفت و گو، شست و شو را باید جداگانه نوشت. گفت از مصدر گفتن و گو(ی) از مصدر گوییدن و شست از مصدر شستن و شو(ی) از مصدر شوییدن می آید. گرچه برخی از مصدرها امروزه کاربرد فراوانی شاید نداشته باشد. کامیاب باشید
user_image
مرتضی یزدانپرست
۱۳۹۰/۰۹/۱۶ - ۰۲:۲۹:۰۴
تشکر از همه افرادی که زحمت ایجاد چنین سایتی را کشیده اند فکر کنم یک بیت از ابیات این داستان از قلم افتاده استباید یک بیت بعد از این بیت باشد که از قلم افتاده لطفا تصحیح بفرمائیدسزد گر بداری سرش در کنارزمانی برآسایی از کارزار
user_image
موسوی
۱۳۹۲/۰۹/۲۳ - ۰۳:۰۹:۳۰
بدو گفت ار ایدونک پیدا شوی بگردی از این تنبل و جادوی
user_image
si
۱۳۹۴/۰۲/۰۲ - ۰۸:۳۱:۳۹
"چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو" ظاهرا اشاره به صورت فلکی گاو داره که اگر اشتباه نکنم منظور روز اول تیر باشه.اشارات زیادی توی شاهنامه به همین صورت هست.اگر کسی با دقت بیشتری می دوننه خاهشا بگه.
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۲/۰۲ - ۱۷:۰۴:۰۵
گاو = صورت فلکی ثور است که هم زمان اردیبهشت است
user_image
فرشید
۱۳۹۴/۰۲/۰۴ - ۱۵:۳۵:۳۹
به نام درسته. بنام خدا غلطه درستش کنید
user_image
ابراهیم رمضانلی
۱۳۹۵/۱۱/۱۶ - ۰۰:۴۵:۲۹
در بیت " نماند ایچ با روی خورشید رنگ به جوش آمده خاک بر کوه و سنگ " مقصود تاریک شدن هواست یا ترسیدن خورشید؟"به جوش آمدن خاک" در مصرع دوم به چه معناست؟
user_image
بهداد میرزایی
۱۳۹۷/۱۱/۱۸ - ۱۵:۵۹:۵۵
با درود. نخست، شایسته است که در خواندن شاهنامه، به ویرایش استاد فریدون جنیدی توجه کنید، که تازه ترین و بهترین تصحیح شاهنامه است. این کانال تلگرامی به معرفیاثر ایشان اختصاص دارد: پیوند به وبگاه بیرونیدوم، جناب si نوشته اند «خاهشاً»: «خواهش» درست است. و آوردن تنوین با واژة فارسی درست نیست. سپاس ازتوجهتان.
user_image
سپهر سمیعی
۱۳۹۸/۰۹/۱۱ - ۰۲:۴۵:۵۳
به نظر می‌رسد خطای تایپ در در بیت زیر وجود دارد: می گشت گردان و شد روز تاریکی ابر بست از بر کارزاربه نظر می‌رسد صحیح آن به صورت «زمین گشت» باشد:زمین گشت گردان و شد روز تاریکی ابر بست از بر کارزار
user_image
علی
۱۳۹۹/۰۷/۰۶ - ۰۹:۱۶:۱۸
لطفا تصحیح شود:دلش داشتم پر غم و درد و جوش -> دلی داشتم پر غم و درد و جوشکه او از در بند چاهست و بس -> که او از در بند و چاهست و بسز پاکیزه جان و فرود و زرسپ -> ز پاکیزه جان فرود و زرسپچو تو جنگجویی نیاید سپاه -> چو تو جنگجویی نیابد سپاهز می گشت گردان و شد روز تار -> زمی (زمین) گشت گردان و شد روز تاربافسوس بهر جای گسترده کام -> بافسون بهر جای گسترده کامچنین گفت گودز آنگه بطوس -> چنین گفت گودرز آنگه بطوسبرامش و جامه بنمای سر -> بآرامش و جامه بنمای سر گریزان ز باد اندرآید بب -> گریزان ز باد اندرآید بآبسوس شهر ترکان بکین آختن -> سوی شهر ترکان بکین آختنکه ایدر بباید گو پیلتن -> که ایدر بیاید گو پیلتن برام یک روز ننشسته‌ام -> بآرام یک روز ننشسته‌ام سر بدره‌های درم بردید -> سر بدره‌های درم بردریدچنین گفت کای نامدار گرد -> چنین گفت کای نامبردار گردبفگت این و دل پر ز کینه برفت -> بگفت این و دل پر ز کینه برفتبلکشر چنین گفت هومان گرد -> بلشکر چنین گفت هومان گردسوران رزم آور و کینه‌خواه -> سواران رزم آور و کینه‌خواههنرهای دشکن کند زیر گرد -> هنرهای دشمن کند زیر گردبر و بومشان پاک و یران کنیم -> بر و بومشان پاک ویران کنیمهمه نامدارن بدین هم سخن -> همه نامداران بدین هم سخنسپهبد سورای چو یک لخت کوه -> سپهبد سواری چو یک لخت کوهخروشیدن دیده‌بان پهوان -> خروشیدن دیده‌بان پهلوانازان نامدارن گودرزیان -> ازان نامداران گودرزیانهمه رفتن ما بورد باد -> همه رفتن ما بآورد بادز یپروزه دیبا سراپرده دید -> ز پیروزه دیبا سراپرده دیدبدین سام بزرم افراسیاب -> بدین سان بآزرم افراسیابدلیان ز خفتان بریده کفن -> دلیران ز خفتان بریده کفنکمان بزه را بباز و فگند -> کمان بزه را بباز فگندچه گوید بورد با سرکشان -> چه گوید بآورد با سرکشان برفتند هر کس برام خویش -> برفتند هر کس بآرام خویشبورد این ترک هشیار باش -> بآورد این ترک هشیار باشکه جوید بورد با او نبرد -> که جوید بآورد با او نبردببرید بر گستوان نبرد -> ببرید برگستوان نبرد
user_image
علی
۱۳۹۹/۰۷/۰۶ - ۰۹:۱۸:۱۷
یک بیت جا افتاده است. پس از بیت: ز نیروی گردنکشان تیغ تیز / خم آورد و در زخم شد ریز این بیت جا افتاده -> کمربند بگسست و هومان بجست / یکی اسپ آسوده را برنشست
user_image
حسین
۱۳۹۹/۱۱/۱۵ - ۲۲:۲۶:۵۲
سلام خدمت تمامی دوستان ، توی یکی از ابیات این شعر فردوسی می فرماید کمان به زه را به بازو فگند ، و توی چند بیت جلو ترش می فرماید چو ازش به اسپ گرانمایه دید کمان را به زه کرد و اندر کشید.می خواستم بدانم آیا کسی می داند علت ای موضوع چیه؟ یا منظور فردوسی از کمان را به زه کرد و اندر کشید چیه؟؟سپاسیاعلی مدد
user_image
حسین نعمتی
۱۴۰۰/۰۱/۱۴ - ۲۳:۲۶:۴۳
شما نکته ای صحیح فرمودید.شکل صحیح بیت اینگونه است:کمان به زه کرده اندر کشید
user_image
سیمرغ
۱۴۰۰/۰۵/۰۶ - ۱۱:۳۴:۵۱
رزم کاموس کشانی یا جای خالی خونخواهی خون فرود؟! اما نمیدانی چه شبهایی سحر کردم بی آنکه یکدم مهربان باشند با هم پلک های من..- مهدی اخوان ثالث بی گمان اگر دیدگاه مرا برای گزینش یکی ازین دو فرنام برای این بخش از شاهنامه بخواهند دومی گزینه نخست من است. ایرانیان که به نام کین خواهی از خون سیاووش بسوی توران زمین رهسپار شده بودند با آلودن دست خود به خون فروود، اکنون ناچارند تا خود پادافره کار خود را دیده و پاداش خونریزی و یورش به دژ فروود را با خون و جان خود بدهند. دور نیست گفتگوی فردوسی از 5 ماه زمان نبرد توران و ایران یادی از زمان 5 ماهه نوشتن این بخش از شاهنامه باشد. زمانی که فردوسی برای سراییدن این بخش از داستان ایرانیان دل پر از آشوب و کشمکش و اندوه داشته و چه شبها که کابوس نابودی ایرانیان بدست تورانیان – و براستی که بدست خودشان در واکنش به آنچه پیش ازین از آنان سر زد- خواب را از چشم او ربوده است و دشت رویا را از تنهای بی سر و خاک پر از خون ایرانیان سر بسر دهشتناک و پرهراس دیده است. اما نکته شگفتی که در این داستان از قلم افتاده است "جای خالی فروود" در داستان است! انگار نه انگار که پیران دختر و نوه خود را در داستان پیشین از دست داده است و اگر گفتگویی از خونخواهی باشد چه کسی حقمدارتر از پیران برای سینه چاک دادن و خونخواهی کردن از ایرانیان پیشاپیش سپاه توران؟ و پیش از این هم روشن نیست از چه رو جریره که دختر پیران است بجای پیشنهاد بستن در دژ دست نایافتنی بر بالای کوه، و پیک فرستادن به نزد پیران و یاری خواستن از او (و باز شدن میدان نبرد ایران و توران در کنار این کوه بجای کوه هماون) فروود را با ترساندن از خوابی که دیده است وا میدارد تا در دژ را باز کند و خود را یکه و تنها چون گوسپندی به میان گرگان ایران بفرستد؟ اینها نکته های شگفتی است که بی گمان در این داستان
پاسخی برای آن نیافته ایم و اگر روزی زمان بازپس رود و گفتگویی با فردوسی دست دهد دوست داریم از وی بپرسیم تا
پاسخ چه بشنویم؟ دیگر اینکه چرا از نخست رستم و زاولیان به نبرد با تورانیان فرستاده نشدند اینگونه برمی آید که کیخسرو خواستار دوری وی از نزدیک خود نبوده و نیروی ویژه رستم و زاولیان را تنها برای روزهای مبادای ایران نگاه داشته است و بودن رستم در کنار کیخسرو ارزشمندترین پایه استواری دستگاه پادشاهی در برابر یورش بیگانگان و چه بسا شورش نیروهای خودسر است. برهمگان روشن است که جان و توان رستم و رستمیان بسیار بسیار ارزشمند است و بیهوده نباید هزینه شود. گذشته ازین بی گمان فردوسی جایی برای همراهی و همرایی رستم خردمند و پاکدامن در دست درازی و برتری خواهی ایرانیان در نبرد دژ فرود نمی دیده است و می بایست از این نماها دور باشد. پایان خوش رسیدن رستم، نشانه گذشت اورمزد از گناه ایرانیان و بخشایش راستین آنان از سوی کیخسرو (نماینده اورمزد و فرستنده رستم برای رستن ایرانیان از بند تورانیان) است. روانش شاد و با ایزدان و امشاسپندان همنشین باد!