فردوسی

فردوسی

بخش ۶

۱

یکی راه پیش آمدش ناگزیر

همی‌رفت بایست بر خیره خیر

۲

پی اسپ و گویا زبان سوار

ز گرما و از تشنگی شد ز کار

۳

پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست

همی‌رفت پویان به کردار مست

۴

همی‌جست بر چاره جستن رهی

سوی آسمان کرد روی آنگهی

۵

چنین گفت کای داور دادگر

همه رنج و سختی تو آری به سر

۶

گرایدونک خشنودی از رنج من

بدان گیتی آگنده کن گنج من

۷

بپویم همی تا مگر کردگار

دهد شاه کاووس را زینهار

۸

هم ایرانیان را ز چنگال دیو

گشاید بی‌آزار گیهان خدیو

۹

گنه‌کار و افگندگان تواند

پرستنده و بندگان تواند

۱۰

تن پیلوارش چنان تفته شد

که از تشنگی سست و آشفته شد

۱۱

بیفتاد رستم بر آن گرم خاک

زبان گشته از تشنگی چاک چاک

۱۲

همانگه یکی میش نیکوسرین

بپیمود پیش تهمتن زمین

۱۳

ازان رفتن میش اندیشه خاست

به‌دل گفت که‌آبشخور این کجاست

۱۴

همانا که بخشایش کردگار

فراز آمده‌ست اندرین روزگار

۱۵

بیفشارد شمشیر بر دست راست

به زور جهان‌دار بر پای خاست

۱۶

بشد بر پی میش و تیغش به چنگ

گرفته به دست دگر پالهنگ

۱۷

به ره بر یکی چشمه آمد پدید

چو میش سراور بدانجا رسید

۱۸

تهمتن سوی آسمان کرد روی

چنین گفت کای داور راستگوی

۱۹

هرانکس که از دادگر یک خدای

بپیچد نیارد خرد را به جای

۲۰

برین چشمه آبشخور میش نیست

همان غُرم دشتی مرا خویش نیست

۲۱

به جایی که تنگ اندر آید سخن

پناهت به جز پاک یزدان مکن

۲۲

بران غرم بر آفرین کرد چند

که از چرخ گردان مبادت گزند

۲۳

گیا بر در و دشت تو سبز باد

مباد از تو هرگز دل یوز شاد

۲۴

ترا هرک یازد به تیر و کمان

شکسته کمان باد و تیره گمان

۲۵

که زنده شد از تو گو پیلتن

وگرنه پراندیشه بود از کفن

۲۶

که در سینهٔ اژدهای بزرگ

نگنجد بماند به چنگال گرگ

۲۷

شده پاره پاره کنان و کشان

ز رستم به دشمن رسیده نشان

۲۸

روانش چو پردخته شد ز آفرین

ز رخش تگاور جدا کرد زین

۲۹

همه تن بشستش بران آب پاک

به کردار خورشید شد تابناک

۳۰

چو سیراب شد ساز نخچیر کرد

کمر بست و ترکش پر از تیر کرد

۳۱

بیفگند گوری چو پیل ژیان

جدا کرد ازو چرم پای و میان

۳۲

چو خورشید تیز آتشی برفروخت

برآورد ز آب اندر آتش بسوخت

۳۳

بپردخت ز آتش به خوردن گرفت

به خاک استخوانش سپردن گرفت

۳۴

سوی چشمهٔ روشن آمد بر آب

چو سیراب شد کرد آهنگ خواب

۳۵

تهمتن به رخش سراینده گفت

که با کس مکوش و مشو نیز جفت

۳۶

اگر دشمن آید‌، سوی من بپوی

تو با دیو و شیران مشو جنگجوی

۳۷

بخفت و بر آسود و نگشاد لب

چمان و چران رخش تا نیم‌شب

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 399
فرهاد بشیریان :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۱۰ - ۱۶:۴۶:۲۸
غرم با پیش اول یعنی اهو و فارسیست و اهو خود از آسو یعنی تیزپوی است
user_image
علیرضا قراباغی
۱۳۹۵/۰۱/۱۵ - ۲۳:۱۶:۱۳
درباره ی بیت زیر: بیفشارْد شمشیر بر دستِ راست؛به نامِ جهاندار، بر پای خاست.یکی از استادان "دست راست" را به باورشناسی ایرانی و جهانی پیوند می دهد که سوی راست، سوی اهورایی است و چپ سوی اهریمنی. چند نمونه هم می آورد: در روز رستخیز، نامه ی نیکوکاران را به دست راست می دهند، زمانی که به جای تازه ای وارد می شویم می گویند با پای راست وارد شوید، به کسی که بامداد ترشرو باشد می گوییم از دنده ی چپ بلند شده!ولی به گمانم آن نظر در این بیت درست نیست. به گمانم فردوسی می خواهد نشان دهد که رستم از شدت گرما و تشنگی، آنچنان خسته و از پا افتاده و سست شده بود که نمی توانست برخیزد و از شمشیر خود به شکل عصا استفاده کرد و آن را به زمین فشار داد و یا خدایی گفت و برخاست. به گمانم بیت پس از این:بشد بر پیِ میش و تیغش به چنگ؛گرفته به دستِ دگر پالهنگ.این تصویر را کامل می کند. وگرنه دلیلی نداشت با آن همه خستگی، شمشیر را در چنگ داشته باشد و راه برود. او که نمی خواست قوچ را بکشد. توان به کار بردن شمشیر در یک رویارویی احتمالی را هم نداشت. پس شمشیر را چرا در یک دست گرفته و در دست دیگر پالهنگ دارد؟حتی گرفتن پالهنگ را هم حکیم توس با ظرافت همیشگی، هدفمند آورده است. رستم افسار رخش را نگرفته است، پالهنگ او را گرفته است! این دو یکی نیستند. پالهنگ می تواند هم برای کشیدن اسب، و هم برای کشیده شدن توسط اسب به کار رود.
user_image
علیرضا قراباغی
۱۳۹۵/۰۱/۱۵ - ۲۳:۲۰:۰۹
درباره ی بیت زیر:بیفشارْد شمشیر بر دستِ راست؛به زورِ جهاندار، بر پای خاست.یکی از استادان "دست راست" را به باورشناسی ایرانی و جهانی پیوند می دهد که سوی راست، سوی اهورایی است و چپ سوی اهریمنی. چند نمونه هم می آورد: در روز رستخیز، نامه ی نیکوکاران را به دست راست می دهند، زمانی که به جای تازه ای وارد می شویم می گویند با پای راست وارد شوید، به کسی که بامداد ترشرو باشد می گوییم از دنده ی چپ بلند شده!ولی به گمانم نظر ایشان در این بیت درست نیست. به گمانم فردوسی می خواهد نشان دهد که رستم از شدت گرما و تشنگی، آنچنان خسته و از پا افتاده و سست شده بود که نمی توانست برخیزد و از شمشیر خود به شکل عصا استفاده کرد و آن را به زمین فشار داد و یا خدایی گفت و برخاست. به گمانم بیت پس از این:بشد بر پیِ میش و تیغش به چنگ؛گرفته به دستِ دگر پالهنگ.این تصویر را کامل می کند. وگرنه دلیلی نداشت با آن همه خستگی، شمشیر را در چنگ داشته باشد و راه برود. او که نمی خواست قوچ را بکشد. توان به کار بردن شمشیر در یک رویارویی احتمالی را هم نداشت. پس شمشیر را چرا در یک دست گرفته و در دست دیگر پالهنگ دارد؟حتی گرفتن پالهنگ را هم حکیم توس با ظرافت همیشگی، هدفمند آورده است. رستم افسار رخش را نگرفته است، پالهنگ او را گرفته است! این دو یکی نیستند. پالهنگ می تواند هم برای کشیدن اسب، و هم برای کشیده شدن توسط اسب به کار رود.
user_image
محمود پگاه
۱۳۹۹/۰۲/۲۸ - ۱۰:۰۵:۲۸
هنگامی که رستم به یاری و راهنمایی میش دشتی ، آب می یابد و از تشنگی رهایی ، در باره ی آن ٰغرم از ته دل دعا می کند . یک دعای جانانه ، اوج دادو دادگری ، بسیار خرسندم که از آبشخور فرهنگ و تمدن و ادبی می نوشم که صد ها سال پیش نیز اینگونه بر براوردن و ادا کردن حقوق حیوانات ، اینچنین گواهان درخشانی از خود به یادگار گذاشته است : بر آن غرم بر آفرین کرد چند که از چرخ گردان مبادت گزند