فردوسی

فردوسی

بخش ۱۲

۱

میان سپهدار و آن سرو بن

زنی بود گوینده شیرین سخن

۲

پیام آوریدی سوی پهلوان

هم از پهلوان سوی سرو روان

۳

سپهدار دستان مر او را بخواند

سخن هر چه بشنید با او براند

۴

بدو گفت نزدیک رودابه رو

بگویش که ای نیک دل ماه نو

۵

سخن چون ز تنگی به سختی رسید

فراخیش را زود بینی کلید

۶

فرستاده باز آمد از پیش سام

ابا شادمانی و فرخ پیام

۷

بسی گفت و بشنید و زد داستان

سرانجام او گشت همداستان

۸

سبک پاسخ نامه زن را سپرد

زن از پیش او بازگشت و ببرد

۹

به نزدیک رودابه آمد چو باد

بدین شادمانی ورا مژده داد

۱۰

پری روی بر زن درم برفشاند

به کرسی زر پیکرش برنشاند

۱۱

یکی شاره سربند پیش آورید

شده تار و پود اندرو ناپدید

۱۲

همه پیکرش سرخ یاقوت و زر

شده زر همه ناپدید از گهر

۱۳

یکی جفت پر مایه انگشتری

فروزنده چون بر فلک مشتری

۱۴

فرستاد نزدیک دستان سام

بسی داد با آن درود و پیام

۱۵

زن از حجره آنگه به ایوان رسید

نگه کرد سیندخت او را بدید

۱۶

زن از بیم برگشت چون سندروس

بترسید و روی زمین داد بوس

۱۷

پر اندیشه شد جان سیندخت ازوی

به آواز گفت از کجایی بگوی

۱۸

زمان تا زمان پیش من بگذری

به حجره درآیی به من ننگری

۱۹

دل روشنم بر تو شد بدگمان

بگویی مرا تا زهی گر کمان

۲۰

بدو گفت زن من یکی چاره‌جوی

همی نان فراز آرم از چند روی

۲۱

بدین حجره رودابه پیرایه خواست

بدو دادم اکنون همینست راست

۲۲

بیاوردمش افسر پرنگار

یکی حلقه پرگوهر شاهوار

۲۳

بدو گفت سیندخت بنمایی‌ام

دل بسته ز اندیشه بگشایی‌ام

۲۴

سپردم به رودابه گفت این دو چیز

فزون خواست اکنون بیارمش نیز

۲۵

بها گفت بگذار بر چشم من

یکی آب بر زن برین خشم من

۲۶

درم گفت فردا دهد ماه روی

بها تا نیابم تو از من مجوی

۲۷

همی کژ دانست گفتار او

بیاراست دل را به پیکار او

۲۸

بیامد بجستش بر و آستی

همی جست ازو کژی و کاستی

۲۹

به خشم اندرون شد ازان زن غمی

به خواری کشیدش بروی زمی

۳۰

چو آن جامه‌های گرانمایه دید

هم از دست رودابه پیرایه دید

۳۱

در کاخ بر خویشتن بر ببست

از اندیشگان شد به کردار مست

۳۲

بفرمود تا دخترش رفت پیش

همی دست برزد به رخسار خویش

۳۳

دو گل را به دو نرگس خوابدار

همی شست تا شد گلان آبدار

۳۴

به رودابه گفت ای سرافراز ماه

گزین کردی از ناز برگاه چاه

۳۵

چه ماند از نکو داشتی در جهان

که ننمودمت آشکار و نهان

۳۶

ستمگر چرا گشتی ای ماه‌روی

همه رازها پیش مادر بگوی

۳۷

که این زن ز پیش که آید همی

به پیشت ز بهر چه آید همی

۳۸

سخن بر چه سانست و آن مرد کیست

که زیبای سربند و انگشتریست

۳۹

ز گنج بزرگ افسر تازیان

به ما ماند بسیار سود و زیان

۴۰

بدین نام بد دادخواهی به باد

چو من زاده‌ام دخت هرگز مباد

۴۱

زمین دید رودابه و پشت پای

فرو ماند از خشم مادر به جای

۴۲

فرو ریخت از دیدگان آب مهر

به خون دو نرگس بیاراست چهر

۴۳

به مادر چنین گفت کای پر خرد

همی مهر جان مرا بشکرد

۴۴

مرا مام فرخ نزادی ز بن

نرفتی ز من نیک یا بد سخن

۴۵

سپهدار دستان به کابل بماند

چنین مهر اویم بر آتش نشاند

۴۶

چنان تنگ شد بر دلم بر جهان

که گریان شدم آشکار و نهان

۴۷

نخواهم بدن زنده بی‌روی او

جهانم نیرزد به یک موی او

۴۸

بدان کو مرا دید و بامن نشست

به پیمان گرفتیم دستش بدست

۴۹

فرستاده شد نزد سام بزرگ

فرستاد پاسخ به زال سترگ

۵۰

زمانی بپیچید و دستور بود

سخنهای بایسته گفت و شنود

۵۱

فرستاده را داد بسیار چیز

شنیدم همه پاسخ سام نیز

۵۲

به دست همین زن که کندیش موی

زدی بر زمین و کشیدی به روی

۵۳

فرستاده آرندهٔ نامه بود

مرا پاسخ نامه این جامه بود

۵۴

فروماند سیندخت زان گفت‌گوی

پسند آمدش زال را جفت اوی

۵۵

چنین داد پاسخ که این خرد نیست

چو دستان ز پرمایگان گرد نیست

۵۶

بزرگست پور جهان پهلوان

همش نام و هم رای روشن روان

۵۷

هنرها همه هست و آهو یکی

که گردد هنر پیش او اندکی

۵۸

شود شاه گیتی بدین خشمناک

ز کابل برآرد به خورشید خاک

۵۹

نخواهد که از تخم ما بر زمین

کسی پای خوار اندر آرد به زین

۶۰

رها کرد زن را و بنواختش

چنان کرد پیدا که نشناختش

۶۱

چنان دید رودابه را در نهان

کجا نشنود پند کس در جهان

۶۲

بیامد ز تیمار گریان بخفت

همی پوست بر تنش گفتی بکفت

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 183
فرشید ربانی :
محمدیزدانی جوینده :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۰۷ - ۲۳:۰۹:۰۳
زال ،زرد، سرد و سال همه همریشه هستند و معنای زمان را در خود دارند از نظر ریشه شناسی .زال بهنگام زادن پیر است و همزمان کودک هم هست این ویژگی زمان است که در پهلوی صفت و ستای اکرانک یعنی نا محدود را دارد و با زروان همسان تواند بود و از این در است که زال در شاهنامه نمی میرد . کلودیوس ائلیانوس نویسنده رومی سده دوم میلادی اورده است که پدر هخامنشیان را شاهینی بزرگ کرده است و گزنفون نوشته است فرماندهان هخامنشیان برای شگون شاهینی را در پیش سپاه می بردند .
user_image
مهدی طباطبایی
۱۳۹۷/۰۹/۲۲ - ۱۷:۵۹:۴۴
زمین دید رودابه و پشت پایدر این مصرع پشت پای به چه مفهوم است ؟
user_image
ما را همه شب نمی برد خواب
۱۳۹۷/۰۹/۲۳ - ۰۱:۴۸:۴۱
سلام آقا سید گمان کنم پشت پای اینجا یعنی پس از آن زمین دید هم احتمالا یعنی سرش رو انداخت پایینمحسن جان , محسن 2 لطفا بیا اینجا نظر بده
user_image
افسون
۱۳۹۹/۰۲/۲۳ - ۱۱:۴۷:۳۴
سلام آقا مهدی، پشت پای به معنی جلوی پا هست! وقتی سر پا می ایستیم قسمتی از دست که رو به شخصی که با او صحبت می‌کنیم است، پشت دست است. پس پشت پا هم جلوی پا است. اینکه رودابه پشت پایش را می‌دید یعنی از خجالت سرش را پایین انداخته بود و زمین را نگاه می‌کرد.
user_image
فرخ مردان
۱۳۹۹/۰۹/۰۲ - ۰۴:۱۱:۱۳
@مهدی@ افسون:سطح زیر دست و پا میشه کف. یعنی کف دست و کف پا.سمت دیگر میشه پشت. یعنی پشت دست و پشت پا( که دومی الان منسوخ شده و میگیم روی پا).طرف داشته به روی پای خودش نگاه می کرده که منظور سر به پایین بودن هست
user_image
فرزند
۱۴۰۱/۰۸/۱۸ - ۱۰:۳۱:۰۴
پوست بر تنش گفتی بکفت یعنی چه؟