
فردوسی
بخش ۲۰
۱
دبیر جهاندیده را پیش خواند
بران پیشگاه بزرگی نشاند
۲
بفرمود تا نامه پاسخ نوشت
بیاراست چون مرغزار بهشت
۳
ز بس بند و پیوند و نیکو سخن
ازان روز تا روزگار کهن
۴
چوگشت از نوشتن نویسنده سیر
نگه کرد قیصر سواری دلیر
۵
سخن گوی و روشن دل و یادگیر
خردمند و گویا و گرد و دبیر
۶
بدو گفت رو پیش خسرو بگوی
که ای شاه بینا دل و راه جوی
۷
مرا هم سلیحست و هم زر به گنج
نیاورد باید کسی را به رنج
۸
وگر نیستیمان ز هر کشوری
درم خواستیمی ز هر مهتری
۹
بدان تا تواز روم با کام خویش
به ایران گذشتی به آرام خویش
۱۰
مباش اندرین بوم تیره روان
چنین است کردار چرخ روان
۱۱
که گاهی پناهست و گاهی گزند
گهی با زیانیم و گه سودمند
۱۲
کنون تا سلیح و سپاه و درم
فراز آورم تو نباشی دژم
۱۳
بر خسرو آمد فرستاده مرد
سخنهای قیصر همه یاد کرد
تصاویر و صوت

نظرات