فردوسی

فردوسی

بخش ۴

۱

چو با خستگی چشمها برگشاد

بدید آن بداندیش روی شغاد

۲

بدانست کان چاره و راه اوست

شغاد فریبنده بدخواه اوست

۳

بدو گفت کای مرد بدبخت و شوم

ز کار تو ویران شد آباد بوم

۴

پشیمانی آید ترا زین سخن

بپیچی ازین بد نگردی کهن

۵

برو با فرامرز و یکتاه باش

به جان و دل او را نکوخواه باش

۶

چنین پاسخ آورد ناکس شغاد

که گردون گردان ترا داد داد

۷

تو چندین چه نازی به خون ریختن

به ایران به تاراج و آویختن

۸

ز کابل نخوا هی دگر بار سیم

نه شاهان شوند از تو زین پس به بیم

۹

که آمد که بر تو سرآید زمان

شوی کشته در دام آهرمنان

۱۰

هم‌انگه سپهدار کابل ز راه

به دشت اندر آمد ز نخچیرگاه

۱۱

گو پیلتن را چنان خسته دید

همان خستگیهاش نابسته دید

۱۲

بدو گفت کای نامدار سپاه

چه بودت برین دشت نخچیرگاه

۱۳

شوم زود چندی پزشک آورم

ز درد تو خونین سرشک آورم

۱۴

مگر خستگیهات گردد درست

نباید مرا رخ به خوناب شست

۱۵

تهمتن چنین داد پاسخ بدوی

که ای مرد بدگوهر چاره‌جوی

۱۶

سر آمد مرا روزگار پزشک

تو بر من مپالای خونین سرشک

۱۷

فراوان نمانی سرآید زمان

کسی زنده برنگذرد باسمان

۱۸

نه من بیش دارم ز جمشید فر

که ببرید بیور میانش به ار

۱۹

نه از آفریدون وز کیقباد

بزرگان و شاهان فرخ‌نژاد

۲۰

گلوی سیاوش به خنجر برید

گروی زره چون زمانش رسید

۲۱

همه شهریاران ایران بدند

به رزم اندرون نره شیران بدند

۲۲

برفتند و ما دیرتر ماندیم

چو شیر ژیان برگذر ماندیم

۲۳

فرامرز پور جهان‌بین من

بیاید بخواهد ز تو کین من

۲۴

چنین گفت پس با شغاد پلید

که اکنون که بر من چنین بد رسید

۲۵

ز ترکش برآور کمان مرا

به کار آور آن ترجمان مرا

۲۶

به زه کن بنه پیش من با دو تیر

نباید که آن شیر نخچیرگیر

۲۷

ز دشت اندر آید ز بهر شکار

من اینجا فتاده چنین نابکار

۲۸

ببیند مرا زو گزند آیدم

کمانی بود سودمند آیدم

۲۹

ندرد مگر ژنده شیری تنم

زمانی بود تن به خاک افگنم

۳۰

شغاد آمد آن چرخ را برکشید

به زه کرد و یک بارش اندر کشید

۳۱

بخندید و پیش تهمتن نهاد

به مرگ برادر همی بود شاد

۳۲

تهمتن به سختی کمان برگرفت

بدان خستگی تیرش اندر گرفت

۳۳

برادر ز تیرش بترسید سخت

بیامد سپر کرد تن را درخت

۳۴

درختی بدید از برابر چنار

بروبر گذشته بسی روزگار

۳۵

میانش تهی بار و برگش بجای

نهان شد پسش مرد ناپاک رای

۳۶

چو رستم چنان دید بفراخت دست

چنان خسته از تیر بگشاد شست

۳۷

درخت و برادر بهم بر بدوخت

به هنگام رفتن دلش برفروخت

۳۸

شغاد از پس زخم او آه کرد

تهمتن برو درد کوتاه کرد

۳۹

بدو گفت رستم ز یزدان سپاس

که بودم همه ساله یزدان‌شناس

۴۰

ازان پس که جانم رسیده به لب

برین کین ما بر نبگذشت شب

۴۱

مرا زور دادی که از مرگ پیش

ازین بی‌وفا خواستم کین خویش

۴۲

بگفت این و جانش برآمد ز تن

برو زار و گریان شدند انجمن

۴۳

زواره به چاهی دگر در بمرد

سواری نماند از بزرگان و خرد

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 1990

نظرات

user_image
علی محمودی
۱۳۹۲/۰۹/۰۲ - ۰۲:۵۷:۱۴
با سلامبیت « برو با فرامرز و یکتاه باش ...» محل تامل است. این بیت اختلاف نسخه ای اندک اما دقیق دارد. برو با فرامرز یکتاه باش بهتر از برو با فرامرز و یکته باش. چون یکتاه اسم شخص که نیست بلکه رستم به شغاد می گوید برو و بعد از این ناجوانمردی ای که کردی با برادرم - عموی ناتنی ات- که بی همتاست باش.
user_image
مژده.ح
۱۳۹۴/۰۷/۱۲ - ۰۶:۰۹:۱۴
درود! به گمانم فرامرز نام پسر رستم است نه برادر او
user_image
مژده
۱۳۹۴/۱۲/۰۲ - ۰۴:۰۸:۲۰
درودبیت برو با فرامرز و یکتاه ... بنا به تصحیح دکتر خالقی مطلق از ابیات الحاقی شاهنامه است.در شاهنامه خالقی مصراع دوم بیت' ز ترکش برآور کمان مرا .... بین دو خط تیره قرار گرفته یعنی جمله معترضه هست و صفت است برای کمان.کامیاب باشید
user_image
کوروش شفیعی
۱۳۹۸/۱۰/۲۸ - ۱۵:۳۶:۱۵
علی محمودی، توجه داشته باش وزن خیلی مهمه. وقتی یه حرف رو حذف میکنی داری به وزنشم لطمه میزنی، نمیشه که حذف کرد، باید جایگزین داشته باشه. در ضمن میگه برو با فرامز باش، براش یگانه باش. برای او از جان و دل نیکی بخواه. فرامرز مگه کی هست که بشه فرامرز یکتا؟
user_image
آتبین
۱۳۹۹/۰۶/۱۲ - ۰۲:۲۰:۴۶
زدشت اندر آید ز بهر شکار من اینجا فتاده چنین تن فکار
user_image
آتبین
۱۳۹۹/۰۶/۱۲ - ۰۲:۳۱:۱۳
ز ترکش برآور کمان مرابه زه آور آن ترجمان مرابه زه کرده پیشم بنه با دو تیر
user_image
آتبین
۱۳۹۹/۰۶/۱۲ - ۰۲:۳۵:۰۴
میانش تهی بود و برگش بجای
user_image
خسرو
۱۳۹۹/۰۹/۱۰ - ۰۰:۱۵:۳۲
سلام. لطفا بفرمایید که در این بیت، برید و رسید رو چطور باید تلفظ کرد:گلوی سیاوش به خنجر برید / گروی زره چون زمانش رسید
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۱/۰۶/۰۵ - ۱۵:۵۱:۰۲
 رستم آن پشت و پناه شهر ایران کشته شدما همه در چنگ دیوان و به بند هفت خوان زندگی سوگ سیاوخش است  و ایرج  ، ای دریغ  پور دستان  کو  که  تا پوشد به تن ببر بیانخون  پاک شاه  ایران بر فراز خاک ریخترود کیکاووس را کشتند زیر آسمانتهمتن افتاده در  چاه شغاد  نابکارکشته شد اغریرث از دست پر اسیب زمانگوشه هر سینه از ما آتشی از پیشدادمیبرد پور از پدر چندانکه میگردد جهانمویه گر با یاد آن خوبان بسوگ وشیونیمسوگوار آن یلان از  باستان تا جاودان تازه گردد داغشان چون یادشان نو می شودخون آن پاکان چکد از گرده ما همچنان ما میان ناکسان ماندیم و خوبان رفته اندبانگ سگ مانده است و آتش از گذشت کاروانماردوشان  بیش  و مردم خوارتر از اژدهاگنیست آهنگر برافرازد درفش کاویان نی فریدونی که گرز گاو سر گیرد بدوشنی دگر رخشی ز کابل نی یلی از سیستان بر سر ما آسیا گردانده  دست  اهرمنبارگی بر کشته ما رانده  مرد خرچرانپارسی آزادگان را پهله ی پختی  نماندمردمان آوارگان گردیده  زی ایوارگان پارسی آزادگان خوارند در خوارزم و سغدرخت بسته پهلوی از شهر آذرپادگاننی به بارز نی به مکران خانه از بهر بلوچکرد کرمانجان گرفتارند در سنجار و وان نی دگر  پیل اوژنان دیلم اسپاران شهرنی دگر هم میهنان را مرد پشتین پشتبانصد هزاران ایرج و سهراب از ما کشته شدنیست  فرزانی  چو فردوسی که گوید داستان
user_image
بهزاد علوی (باب)
۱۴۰۱/۱۰/۲۷ - ۰۲:۳۴:۰۶
بیت شماره 25:  ز ترکش برآور کمان مرا به کار آور آن ترجمان مرا =================== ترجمان را باید در این بیت (TERJAMAN) خواند که همان معنای تیرکمان را دارد و استاد توس با تر دستی آنرا به لهجه ای دیگر ( که به آذری امروزه نزدیک است) آورده که "کمان" در ردیف هر دو مصرع تکرار نشود البته ترجمان (TARJOMAN) به روش معمول به معنای مترجم در جاهای دیگر شاهنامه  استفاده شده و فقط یک بار در داستان انوشیروان آنجا که بزرگ مهر خطاب به  دختر جوان  ... می گوید "تر چمان" (با  چ TAR CHAMAN) در بعضی نسخ تر جمان (با  ج)  آمده و آن را به صورت "چم و خم و قر و اطوار تر و تازه جوانی" بخوانید و تعبیر کنید
user_image
رهگذر
۱۴۰۲/۱۱/۲۶ - ۰۷:۳۲:۴۱
درود  بیت ۹ به گمانم " گَه آمد که بر تو سرآید زمان " درست‌تر باشد