فردوسی

فردوسی

بخش ۲

۱

ز گفتار دهقان یکی داستان

بپیوندم از گفتهٔ باستان

۲

ز موبد برین گونه بر داشت یاد

که رستم یکی روز از بامداد

۳

غمی بد دلش ساز نخچیر کرد

کمر بست و ترکش پر از تیر کرد

۴

سوی مرز توران چو بنهاد روی

چو شیر دژاگاه نخچیر جوی

۵

چو نزدیکی مرز توران رسید

بیابان سراسر پر از گور دید

۶

برافروخت چون گل رخ تاج‌بخش

بخندید وز جای برکند رخش

۷

به تیر و کمان و به گرز و کمند

بیفگند بر دشت نخچیر چند

۸

ز خاشاک وز خار و شاخ درخت

یکی آتشی برفروزید سخت

۹

چو آتش پراگنده شد پیلتن

درختی بجست از در بابزن

۱۰

یکی نره گوری بزد بر درخت

که در چنگ او پر مرغی نسخت

۱۱

چو بریان شد از هم بکند و بخورد

ز مغز استخوانش برآورد گرد

۱۲

بخفت و برآسود از روزگار

چمان و چران رخش در مرغزار

۱۳

سواران ترکان تنی هفت و هشت

بران دشت نخچیر گه برگذشت

۱۴

یکی اسپ دیدند در مرغزار

بگشتند گرد لب جویبار

۱۵

چو بر دشت مر رخش را یافتند

سوی بند کردنش بشتافتند

۱۶

گرفتند و بردند پویان به شهر

همی هر یک از رخش جستند بهر

۱۷

چو بیدار شد رستم از خواب خوش

به کار امدش بارهٔ دستکش

۱۸

بدان مرغزار اندرون بنگرید

ز هر سو همی بارگی را ندید

۱۹

غمی گشت چون بارگی را نیافت

سراسیمه سوی سمنگان شتافت

۲۰

همی گفت کاکنون پیاده‌دوان

کجا پویم از ننگ تیره‌روان

۲۱

چه گویند گردان که اسپش که برد

تهمتن بدین سان بخفت و بمرد

۲۲

کنون رفت باید به بیچارگی

سپردن به غم دل به یکبارگی

۲۳

کنون بست باید سلیح و کمر

به جایی نشانش بیابم مگر

۲۴

همی رفت زین سان پر اندوه و رنج

تن اندر عنا و دل اندر شکنج

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 477
عندلیب :

نظرات

user_image
سیل آبادی
۱۳۹۱/۰۹/۱۸ - ۰۲:۵۷:۴۱
پی اسب دیدند در مرغزار / بگشتند گرد لب جویباربه نظر می رسد با توجه به بیت بعد به جای یکی باید پی باشه. به آهنگ شعر هم بیشتر کمک می کنه
user_image
mohsden
۱۳۹۲/۰۲/۱۷ - ۲۳:۴۲:۵۱
فکر میکنم در نسخه ای خواندم که رخش با ترکان درگیر و تنی چند را میکشد.
user_image
کوثر
۱۳۹۳/۰۷/۲۳ - ۱۲:۳۶:۲۰
فقط ای کاش یکی هم واسم میخوند هم معنی میکرد
user_image
محمد علی پور
۱۳۹۳/۰۸/۰۵ - ۱۰:۳۰:۵۹
با سلاملطف بفرمائید منبع کتاب شاهنامه بر اساس کدام شاهنامه میباشد میخواهم همان کتاب را تهیه نمایم نام انتشارات و ناشد و تصحیح کننده با تشکر
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۶/۰۳/۲۰ - ۱۶:۵۱:۲۶
در بیت 13 سواران ترکان تنی هفت و هشتبران دشت نخچیر گه برگذشتهفت هشت درست است ، مثلاً نمی گوییم سی و چهل ، می گوییم {سی چهل }
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۶/۰۳/۲۰ - ۱۶:۵۸:۰۰
بیت آخر : تن اندر عناد و دل اندر شکنجمنبعی ندارم. گمانه زنی ست
user_image
مهدی مرعشی
۱۳۹۶/۰۳/۲۷ - ۲۳:۴۸:۳۴
مهناز:عنا: دشواری و سختیعناد: ستیزه و دشمنی، لجبازی و سرکشیهمان عنا درست است. هر دو کلمه عربی هستند.
user_image
بیتا دارابیان
۱۳۹۸/۰۶/۲۶ - ۰۵:۳۷:۴۵
بیت چهارم : " چو " شیر ... درست است ، که به اشتباه " جو " درج شده
user_image
میثم ططری
۱۳۹۸/۱۱/۰۶ - ۱۰:۲۸:۵۷
نام سهراب را می توان سهر- را همان سور لکی و کُردی در چشم گرفت که به چمِ قرمز است و -اب که همان آب می باشد، روی هم یعنی آب سرخ/خون. که به ریخته شدن خونش به دست پدر اشاره داشته دارد. در زبان لکی به وی سورآو و گویا در زبان کُردی سورئاو گفته می شود. خود این واژه sur و suxr در زبان پهلوی موجود و به همان چمار «قرمز/سرخ» است.
user_image
سینا محمدیان
۱۳۹۹/۰۳/۲۱ - ۰۰:۰۹:۱۲
چو بریان شد از هم بکند و بِخَرد. بخرد درست است نه بخورد
user_image
علی
۱۳۹۹/۰۵/۲۹ - ۱۴:۲۳:۰۷
سوی مرز توران چو بنهاد رویجو شیر دژاگاه نخچیر جویلطفا تصحیح شود به:چو شیر دژاگاه نخچیر جوی
user_image
ایرج خواجوی
۱۴۰۰/۰۱/۳۰ - ۰۸:۴۱:۵۴
باتوجه به نظر جناب ططری واژه سهراب از دوبخش سهر+ آب تشکیل شده که سهر بمعنای سرخ وآب به معنای چره ورخسار است وربطی به سرخی خون ندارد وسهراب یعنی زیبا روی
user_image
بهداد میرزایی
۱۴۰۰/۱۱/۰۸ - ۱۵:۲۱:۲۷
در بیت شمارهٔ ۹، احتمال میدهم که به جای «پراکنده»، واژهٔ ” پُر آکنده “ درست باشد، زیرا پخش شدن آتش معنی ندارد، امّا «پُر آکنده» یعنی انبوه و لبریز، همچون رج زیر: اگر پارسا باشد و رایزن  یکی گنج باشد پُر آکنده زن 
user_image
Mahdi Ramezani
۱۴۰۱/۰۶/۰۴ - ۰۷:۱۵:۵۱
درود بر شما، در خیلی از اشعار بجای( ک),( گ)گذاشته تصحیح نمایید .
user_image
مهدیار اوتادی
۱۴۰۱/۰۸/۲۶ - ۰۵:۱۹:۰۸
مطیع دستکش
user_image
مهدیار اوتادی
۱۴۰۱/۰۸/۲۶ - ۰۵:۱۹:۲۵
عنا رنج
user_image
نازنین جهانگیری
۱۴۰۳/۰۴/۲۱ - ۱۸:۰۲:۴۲
در یک نسخه دیگر که در حال حاضر به یاد ندارم چند بیت اضافه‌تر هم بود که دوستی به اونها اشاره کردن. بعد از چو در دشت مر رخش را یافتند/ پی بند کردنش بشتافتند، اینطور آمده بود که: سواران ز هر سو بر او تاختند/ کمند کیانی در انداختند/ چو رخش آن کمند سواران بدید/ به کردار شیر ژیان بر دمید/ دو کس را به زخم لگد کرد پست/ یکی را به دندان سر از تن گسست/ سه تن کشته شد زان سواران چند/ نیامد سر رخش جنگی به بند/ پس آنگه فکندند هر سو کمند/ که تا گردن رخش کردند بند.