
فردوسی
بخش ۱۷
چو بگذشت سال از برم شست و پنج
فزون کردم اندیشه و درد و رنج
به تاریخ شاهان نیاز آمدم
به پیش اختر دیرساز آمدم
بزرگان و بادانش آزادگان
نبشتند یکسر همه رایگان
نشسته نظاره من از دورشان
تو گفتی بدم پیش مزدورشان
جز احسنت از ایشان نبُد بهرهام
بِکَفت اندر احسنتشان زهرهام
سر بدرههای کهن بسته شد
وزان بند روشن دلم خسته شد
ازین نامور نامداران شهر
علی دیلمی بود کو راست بهر
که همواره کارش بخوبی روان
به نزد بزرگان روشنروان
حسین قتیب است از آزادگان
که از من نخواهد سخن رایگان
ازویم خور و پوشش و سیم و زر
وزو یافتم جنبش و پای و پر
نیَم آگه از اصل و فرع خراج
همیغلتم اندر میان دواج
جهاندار اگر نیستی تنگدست
مرا بر سر گاه بودی نشست
چو سال اندر آمد به هفتاد و یک
همی زیر بیت اندر آرم فلک
همی گاه محمود آباد باد
سرش سبز باد و دلش شاد باد
چنانش ستایم که اندر جهان
سخن باشد از آشکار و نهان
مرا از بزرگان ستایش بود
ستایش ورا در فزایش بود
که جاوید باد آن خردمند مرد
همیشه به کام دلش کار کرد
همش رای و هم دانش و هم نسب
چراغ عجم آفتاب عرب
سرآمد کنون قصهٔ یزدگرد
به ماه سفندارمذ، روزِ اِرد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
به نام جهانداور کردگار
چو این نامورنامه آمد به بُن
ز من روی کشور شود پر سخُن
از آن پس نمیرم که من زندهام
که تخم سخن من پراگندهام
هر آنکس که دارد هُش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
تصاویر و صوت

نظرات
یاغش کاظمی
پاسخ: با تشکر، مطابق پیشنهادتان تصحیح شد.
یاشار
امین
ناشناس
جواد
محمدعلی
امین کیخا
امین کیخا
امین کیخا
sina
بهرام
کمترین
فرهاد وداد
محمد غافری
پاسخ آقای جواد باید بگویم که دو بیت اول یعنی:بناهای آباد گردد خرابز باران و از گردش آفتابپی افکندم از نظم کاخی بلندکه از باد و باران نیابد گزنددر قسمت ستایش از سلطان محمود پس از جنگ دوازده رخ آمده است. یکی دو بیت پس از آن هم این هاست.برین نامه بر سال ها بگذردهمی خواند آن کس که دارد خرد....
محمد غافری
محمد غافری
انجمن هنری نقد و بررسی شاندن
ادب دوست
یاسر
مسعود
مهدی مرعشی
علی
توانای دانا
رهرو جانانه گرا
بنده
۸
میثم سعدی
جهن یزداد
حسین
samandar
منیژه کشاورز
سعید
مجتبی باهوش
این بشر (فرشید ربانی)
تابش