فردوسی

فردوسی

بخش ۲

۱

عمر سعد وقاس را با سپاه

فرستاد تا جنگ جوید ز شاه

۲

چو آگاه شد زان سخن یزدگرد

ز هر سو سپاه اندر آورد گرد

۳

بفرمود تا پور هرمزد، راه

بپیماید و برکشد با سپاه

۴

که رستم بُدش نام و بیدار بود

خردمند و گُرد و جهاندار بود

۵

ستاره‌شمُر بود و بسیارهوش

به گفتارش موبد نهاده دو گوش

۶

برَفت و گرانمایگان را ببرد

هر آنکس که بودند بیدار و گرد

۷

برین گونه تا ماه بگذشت سی

همی رزم جستند در قادسی

۸

بسی کشته شد لشکر از هر دو سوی

سپه یک ز دیگر نه برگاشت روی

۹

بدانست رستم شمار سپهر

ستاره‌شمُر بود و با داد و مهر

۱۰

همی‌گفت کاین رزم را روی نیست

رهِ آبِ شاهان بدین جوی نیست

۱۱

بیاورد صلّاب و اختر گرفت

ز روز بلا دست بر سر گرفت

۱۲

یکی نامه سوی برادر به درد

نوشت و سخن‌ها همه یاد کرد

۱۳

نخست آفرین کرد بر کردگار

کزو دید نیک و بد روزگار

۱۴

دگر گفت کز گردش آسمان

پژوهنده‌مَردم شود بدگمان

۱۵

گنه‌کارتر در زمانه منم

ازیرا گرفتار آهرمنم

۱۶

که این خانه از پادشاهی تهیست

نه هنگام پیروزی و فرهیست

۱۷

ز چارم همی‌بنگرد آفتاب

کزین جنگ ما را بد آید شتاب

۱۸

ز بهرام و زُهره‌ست ما را گزند

نشاید گذشتن ز چرخ بلند

۱۹

همان تیر و کیوان برابر شدست

عطارد به برج دو پیکر شدست

۲۰

چنین است و کاری بزرگست پیش

همی سیر گردد دل از جان خویش

۲۱

همه بودنی‌ها ببینم همی

وزان خامشی برگزینم همی

۲۲

بر ایرانیان زار و گریان شدم

ز ساسانیان نیز بریان شدم

۲۳

دریغ این سر و تاج و این داد و تخت

دریغ این بزرگی و این فرّ و بخت

۲۴

کزین پس شکست آید از تازیان

ستاره نگردد مگر بر زیان

۲۵

برین سالیان چارصد بگذرد

کزین تخمه گیتی کسی نشمرد

۲۶

ازیشان فرستاده آمد به من

سخن رفت هرگونه بر انجمن

۲۷

که از قادسی تا لب رودبار

زمین را ببخشیم با شهریار

۲۸

وزان سو یکی برگشاییم راه

به شهری کجا هست بازارگاه

۲۹

بدان تا خریم و فروشیم چیز

ازین پس فزونی نجوییم نیز

۳۰

پذیریم ما ساو و باژ گران

نجوییم دیهیمِ کُنداوران

۳۱

شهنشاه را نیز فرمان بریم

گر از ما بخواهد گروگان بریم

۳۲

چنین است گفتار و کردار نیست

جز از گردش کژِّ پرگار نیست

۳۳

برین نیز جنگی بوَد هر زمان

که کشته شود صد هژبر دمان

۳۴

بزرگان که با من به جنگ اندرند

به گفتار ایشان همی‌ننگرند

۳۵

چو میروی طَبری و چون ارمنی

به جنگ‌اند با کیش آهرمنی

۳۶

چو گُلبوی سوری و این مهتران

که کوپال دارند و گرز گران

۳۷

همی سرفرازند که ایشان کیَند

به ایران و مازنداران بر چیَند

۳۸

اگر مرز و راهست اگر نیک و بد

به گرز و به شمشیر باید ستد

۳۹

بکوشیم و مردی به کار آوریم

بریشان جهان تنگ و تار آوریم

۴۰

نداند کسی راز گردان‌سپهر

دگرگونه‌تر گشت بر ما به مهر

۴۱

چو نامه بخوانی خرد را مران

بپرداز و برساز با مهتران

۴۲

همه گِرد کن خواسته هرچ هست

پرستنده و جامهٔ برنشست

۴۳

همی تاز تا آذرآبادگان

به جای بزرگان و آزادگان

۴۴

همیدون گله هرچ داری ز اسپ

ببر سوی گنجور آذرگشسپ

۴۵

ز زابلستان گر ز ایران سپاه

هرآنکس که آیند زنهارخواه

۴۶

بدار و بپوش و بیارای مهر

نگه کن بدین گردگردان سپهر

۴۷

ازو شادمانی و زو در نهیب

زمانی فرازست و روزی نشیب

۴۸

سخن هرچ گفتم به مادر بگوی

نبیند همانا مرا نیز روی

۴۹

درودش ده از ما و بسیار پند

بدان تا نباشد به گیتی نژند

۵۰

گر از من بَدآگاهی آرَد کسی

مباش اندرین کار غمگین بسی

۵۱

چنان دان که اندر سرای سپنج

کسی کو نهد گنج با دست رنج

۵۲

چو گاه آیدش زین جهان بگذرد

از آن رنج او دیگری برخورد

۵۳

همیشه به یزدان‌پرستان گرای

بپرداز دل زین سپنجی‌سرای

۵۴

که آمد به تنگ اندرون روزگار

نبیند مرا زین سپس شهریار

۵۵

تو با هر که از دودهٔ ما بوَد

اگر پیر اگر مرد برنا بوَد

۵۶

همه پیش یزدان نیایش کنید

شب تیره او را ستایش کنید

۵۷

بکوشید و بخشنده باشید نیز

ز خوردن به فردا ممانید چیز

۵۸

که من با سپاهی به سختی درم

به رنج و غم و شوربختی درم

۵۹

رهایی نیابم سرانجام ازین

خوشا باد نوشین ایران‌زمین

۶۰

چو گیتی شود تنگ بر شهریار

تو گنج و تن و جان گرامی مدار

۶۱

کزین تخمهٔ نامدار ارجمند

نماندست جز شهریار بلند

۶۲

ز کوشش مکن هیچ سستی به کار

به گیتی جزو نیستمان یادگار

۶۳

ز ساسانیان یادگار اوست بس

کزین پس نبینند زین تخمه کس

۶۴

دریغ این سر و تاج و این مهر و داد

که خواهدشد این تخت شاهی به باد

۶۵

تو پدرود باش و بی‌آزار باش

ز بهر تن شه به تیمار باش

۶۶

گر او را بد آید تو شو پیش اوی

به شمشیر بسپار پرخاش‌جوی

۶۷

چو با تخت منبر برابر کنند

همه نام بوبکر و عمر کنند

۶۸

تبه گردد این رنج‌های دراز

نشیبی درازست پیش فراز

۶۹

نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر

ز اختر همه تازیان راست بهر

۷۰

چو روز اندر آید به روز دراز

شود ناسزا شاه گردن‌فراز

۷۱

بپوشد ازیشان گروهی سیاه

ز دیبا نهند از برِ سر کلاه

۷۲

نه تخت و نه تاج و نه زرّینه‌کفش

نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش

۷۳

به رنج یکی دیگری برخورَد

به داد و به بخشش همی‌ننگرد

۷۴

شب آید یکی چشمه رخشان کند

نهفته کسی را خروشان کند

۷۵

ستانندهٔ روزشان دیگرست

کمر بر میان و کله بر سرست

۷۶

ز پیمان بگردند وز راستی

گرامی شود کژّی و کاستی

۷۷

پیاده شود مردم جنگ‌جوی

سوار آنک لاف آرَد و گفت‌وگوی

۷۸

کشاورز جنگی شود بی‌هنر

نژاد و هنر کمتر آید ببر

۷۹

رباید همی این از آن آن ازین

ز نفرین ندانند باز آفرین

۸۰

نهان بدتر از آشکارا شود

دل شاهشان سنگ خارا شود

۸۱

بداندیش گردد پدر بر پسر

پسر بر پدر هم چنین چاره‌گر

۸۲

شود بندهٔ بی‌هنر شهریار

نژاد و بزرگی نیاید به کار

۸۳

به گیتی کسی را نماند وفا

روان و زبان‌ها شود پر جفا

۸۴

از ایران و از ترک و از تازیان

نژادی پدید آید اندر میان

۸۵

نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود

سخن‌ها به کردار بازی بود

۸۶

همه گنج‌ها زیر دامن نهند

بمیرند و کوشش به دشمن دهند

۸۷

بود دانشومند و زاهد به نام

بکوشد ازین تا که آید به کام

۸۸

چنان فاش گردد غم و رنج و شور

که شادی به هنگام بهرام گور

۸۹

نه جشن و نه رامش نه کوشش نه کام

همه چارهٔ ورزش و ساز دام

۹۰

پدر با پسر کینِ سیم آورد

خورش کشک و پوشش گلیم آورد

۹۱

زیان کسان از پی سود خویش

بجویند و دین اندر آرند پیش

۹۲

نباشد بهار و زمستان پدید

نیارند هنگام رامش نبید

۹۳

چو بسیار ازین داستان بگذرد

کسی سوی آزادگی ننگرد

۹۴

بریزند خون از پی خواسته

شود روزگار مهان کاسته

۹۵

دل من پر از خون شد و رویْ زرد

دهن خشک و لب‌ها شده لاژورد

۹۶

که تا من شدم پهلوان از میان

چنین تیره شد بخت ساسانیان

۹۷

چنین بی‌وفا گشت گردان‌سپهر

دژم گشت وز ما ببرید مهر

۹۸

مرا تیز پیکان آهن‌گذار

همی بر برهنه نیاید به کار

۹۹

همان تیغ کز گردن پیل و شیر

نگشتی به آورد زان زخم سیر

۱۰۰

نبُرَّد همی پوست بر تازیان

ز دانش زیان آمدم بر زیان

۱۰۱

مرا کاشکی این خرد نیستی

گر اندیشهٔ نیک و بد نیستی

۱۰۲

بزرگان که در قادسی بامنند

درشتند و بر تازیان دشمنند

۱۰۳

گمانند کاین بیش بیرون شود

ز دشمن زمین رود جیحون شود

۱۰۴

ز راز سپهری کس آگاه نیست

ندانند کاین رنج کوتاه نیست

۱۰۵

چو بر تخمه‌ای بگذرد روزگار

چه سود آید از رنج وز کارزار

۱۰۶

تو را ای برادر تن آباد باد

دل شاه ایران به تو شاد باد

۱۰۷

که این قادسی گورگاه منست

کفن جوشن و خون کلاه منست

۱۰۸

چنین است راز سپهر بلند

تو دل را به درد من اندر مبند

۱۰۹

دو دیده ز شاه جهان برمدار

فدی کن تن خویش در کارزار

۱۱۰

که زود آید این روز آهرمنی

چو گردون گردان کند دشمنی

۱۱۱

چو نامه به مُهر اندر آورد گفت

که پوینده با آفرین باد جفت

۱۱۲

که این نامه نزد برادر بَرَد

بگوید جزین هرچ اندرخورد

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 3329
شاهنامهٔ خالقی - دفتر هشتم - تصویر ۴۲۱

نظرات

user_image
یک دوست
۱۳۸۸/۰۵/۰۱ - ۰۵:۴۵:۴۳
درود بر شمابه نظرم باید باشد:که از قادسی تا لب جویبار -- زمین راببخشیم با شهریاردر برخی نسخه ها هم این ابیات که د ر این جا آمده:همه پیش یزدان نیایش کنیدشب تیره او را ستایش کنیدرا به این صورت دیده ام:همه پیش یزدان نیایش کنیدجهان آفرین را نیایش کنید
پاسخ: با تشکر، «رودباد» در بیت مذکور بنا بر پیشنهاد شما با «جویبار» جایگزین شد. بیت اضافه را در حاشیه باقی می‌گذاریم.
user_image
یک دوست
۱۳۸۸/۰۵/۰۱ - ۰۵:۵۰:۵۳
با عرض پوزش نوشته قبلم را این طور اصلاح می کنم که به این ترتیب دیده ام:همیشه بیزدان ستایش کنیدجهان آفرین را نیایش کنید
user_image
یک دوست
۱۳۸۸/۰۵/۰۲ - ۰۸:۰۸:۴۹
درود و سه پاس از شما بابت زحماتتان، اجازه بدهید که بگویم صحبتهایی که کرده ام از روی شاهنامه کلاله خاور ( به تصحیح و مقابله و همت حاج محمد رمضانی) بوده است.
user_image
سعید
۱۳۸۹/۰۳/۰۴ - ۲۳:۲۹:۳۸
با تشکر از همة شما ،قافیة مصرع دوم از بیت "ز پیمان بگردند وز راستیگرامی شود کژی و راستی"؛ "کاستی" میاشد و نه "راستی".ولی وجود اشکالات کوچک تلاش بزرگ شما را محو نمیکند.
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
یونس رستمی
۱۳۹۱/۰۹/۲۸ - ۱۱:۳۶:۴۱
شاهنامه را کامل و بارها خوانده ام.رستم و سهراب،سیاوش،داستان فرود،و غمناکتر از همه ،مرگ رستم را.اما هیچکدام به اندازه این نامه اشک از چشمانم سرازیر نکرد.کاش همه ایرانیان یک بار هم که شده این نامه را بخوانند.
user_image
سیاوش
۱۳۹۱/۱۰/۲۷ - ۱۱:۵۴:۵۵
که از قادسی تا لب رودبارزمین را ببخشیم با شهریارواژه ی درست "رودبار" است نه جویبار و نه رودباد.خواهشمند است آن را درست کنید.ببخشیم در این جا یعنی بخش می کنیم و تقسیم می کنیم. رستم فرخزاد می گوید این را به ظاهر می گویند و به باطن خیال دیگری(امکان غارت مکرر) در سر دارند.
user_image
فریدون
۱۳۹۱/۱۰/۲۷ - ۱۱:۵۷:۰۴
روانت شاد باد فردوسی!
user_image
امید کارگر
۱۳۹۱/۱۲/۱۹ - ۱۴:۱۹:۱۷
سلام درود بر بزرگ شاعر سرزمینمفکر می کنم بریشان جهان تنگ و تار آوریم درست است و نه به ریشان
user_image
مهدی
۱۳۹۲/۰۹/۲۶ - ۰۲:۱۴:۰۵
این چه سانسوری هست آخهچرا نابود می کنیدددد شاهنامه رو :|چنان بد کجا سرفراز هربکه از تیغ او روز گشتی چو شبعمر آنکه بد مومنان را امیرستوده ورا خالق بی نظیرگزین سعد وقاص را با سپاهفرستاد تا رزم جوید ز شاه
user_image
اردشیر
۱۳۹۳/۰۴/۲۱ - ۱۴:۴۹:۱۴
به واقع سوزناک ترین بخش شاهنامه این بخش هستنشده که من این بخش رو بخونم و بغض گلویم را نگیردپیوند به وبگاه بیرونی
user_image
شمس الدین جلیلیان
۱۳۹۳/۰۷/۲۲ - ۱۲:۵۶:۳۳
درود خدا بر روان پاک فردوسی پاکزاد که در آغاز و فرجام شاهنامه ، اندوه بزرگ ایران زمین در گرداب تباهی و غارتگری تازیان ددمنش و پابرهنه ، نمایانده است .
user_image
abbas
۱۳۹۳/۰۷/۲۴ - ۱۰:۳۱:۵۳
ایا این شعر زیر در دل شعر فردوسی در شعر فوق نمی باشد؟ نهان گشت کردار فرزانگان / پراکنده شد خوی دیوانگان / هنر خوار شد ، جادویی ارجمند / نهان راستی، آشکارا گزند
user_image
عارف
۱۳۹۳/۱۲/۰۶ - ۱۶:۰۶:۱۸
با سلام٬ واقعا کار شما عالیه٬خسته نباشید.. من از اول شاهنامه رو خوندم٬وقتی این بخش خوندم خیلی ناراحت شدم... روانت شاد باد فردوسی بزرگ...
user_image
محمّدرضا جبّاری
۱۳۹۴/۰۳/۰۵ - ۰۳:۲۸:۳۶
در بیت پنجم، مصراع دوم، سکته‍ای وزنی وجود دارد؛ "گفتارش" را باید "گفتار" قرار داد. "به گفتار موبد نهاده دوگوش"
user_image
محمّدرضا جبّاری هرسینی
۱۳۹۴/۰۳/۰۵ - ۰۳:۳۴:۱۴
در بیت 25 «تخمۀ» را به «تخمه» تغییر دهید.
user_image
سعید
۱۳۹۴/۰۳/۱۸ - ۰۲:۳۸:۵۴
تنها چیزی که میتونم بگم اینکه درود بفرستم به روان پاکم حکیم توس فردوسی و اینکه گله کنم از ایرانیان برای اینکه با اینکه در سراسر تاریخ بشریت انسان فرزانه ای چون فردوسی مشابه و همانندی نداردولی آرامگاه آن آنطور که شایسته این بزرگ مرد است ایرانیان را به خود نمیخواند و شایسته است هر کس که به خراسان و مشهد سفر میکند به زیارت آرامگاه فردوسی نیز برود.البته همه ما میدانیم که بیشتر به اندیشه فردوسی محتاجیم تا زیارت آرامگاه او. ولی همین کار نیز نشانه ی ارادت هزارساله ی ایرانیان به پدر فرزانه ی خودشان است.به امید آنکه روزی افکار و اندیشه فردوسی حکیم با زندگی و روح و جان ما آمیخته شود
user_image
نفیس
۱۳۹۴/۰۸/۱۲ - ۰۸:۳۵:۰۰
درود دوستان اگر اطمینان دارند
پاسخ من را بدهند. آایا این رستم که برادر خود نامه نوشته همان رستم دستان است یا رستم فرخزاد ٬ به گمانم رستم فرخزاد است درسته؟؟؟؟
user_image
مینا
۱۳۹۴/۰۸/۱۲ - ۱۲:۳۵:۴۹
نفیس گرامی رستم فرخزاد است که به جای اعتماد به نفس و تجهیز سپاه به رمل و اسطرلاب و ستاره روی آورده. میگوید:رهایی نیابم سرانجام ازین ، قبلاً خود را شکست خورده میداندحکیم توس در جای جای ابیات از ساسانیان ، از قادسیه، عمر ، و اعراب ...... یاد کردهاگر رستم دستان بود که پوزه ی اعراب را به خاک میمالید..چو با تخت منبر برابر کنندهمه نام بوبکر و عمر کنندتبه گردد این رنجهای درازنشیبی درازست پیش فرازنه تخت و نه دیهیم بینی نه شهرز اختر همه تازیان راست بهرز پیمان بگردند وز راستیگرامی شود کژی و کاستیپیاده شود مردم جنگجویسوار آنک لاف آرد و گفت وگویرباید همی این ازآن آن ازینز نفرین ندانند باز آفرینبه عیان میگوید اینان برای غارت و دزدی آمده اندبداندیش گردد پدر بر پسرپسر بر پدر هم چنین چاره‌گرزیان کسان از پی سود خویشبجویند و دین اندر آرند پیشحکیم ، سوز جگر خویش را از زبان رستم فرخزاد آشکار می کند
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۸/۱۴ - ۱۹:۰۵:۰۸
با سلامرمل و اسطرلاب و ستاره؟!!شما را به خدا، آخر این چه برداشتی است که از این اشعار دارید. شما که فرق میان رمل و اسطرلاب را نمیدانید چطور اینگونه قاطع بر علیه شان نظر میدهید و به سخره شان میگیرید.(که اگر میدانستید این دو را از پی یکدیگر نمی آوردید.) کجای اشعار فوق حکیم طوس از "رمل" یاد کرد که شما دیدید و ما نتوانسیم ببینیم؟! علم نجوم، که علمیست بسیار شریف در ایران باستان مورد توجه بزرگان بوده است. تنها موبدان و فرزانگان از آن آگاهی داشتند. اگر در این ابیات به دقت بنگرید میبینید که رستم فرخزاد هم از آن خردمندان بوده است:که رستم بدش نام و "بیدار بود" / "خردمند" و گرد و جهاندار بودستاره شمر بود و "بسیار هوش" / به گفتارش موبد نهاده دو گوشحال چطور فردی را که خود راوی (حکیم طوس) با صفاتی چون: "خردمند"، "گرد"، "جهاندار"،"بسیار هوش"و... خطاب کرده است، شما "بدون اعتماد به نفس" و "ناآگاه از فنون جنگاوری" میدانید؟! در اینکه با خواندن این نامه خاطر شما نیز همانند بنده و سایر دوستان از شکست ایرانیان در مقابل اعراب آزرده می شود شکی نیست، اما حقیقتاً انصاف هم نیست که دامان یکی از بزرگان این سرزمین را به لکۀ ننگ بزدلی و ناآگاهی بیالاییم.هر جا که ذکری از اسطرلاب باشد منظور بهره گیری از علم نجوم (دانش تأثیر ستارگان) است و نه علم رمل! فرزانگان ما از دیرباز به این دانش اشراف کامل داشتند و به نیکی دانسته بودند که در دنیا همه چیز را به اختیار آدمی قرار نداده اند و تقدیر همواره در سرنوشت آدمیان دخیل است. آنان علم نجوم را برای دانستن این تقدیر رقم خورده مورد استفاده قرار می دادند. نمود بارز این اندیشه را می توانید در بازی نرد که بر طبق افسانه های ایران زمین توسط بوزرجمهر حکیم ابداع شده است، مشاهده کنید. بازی نرد در مقابل بازی شطرنج که توسط هندوان ابداع شده بود قرار میگیرد. بازی شطرنج صرفا بر مدار اختیار و تعقل آدمی است. اما نرد عامل تقدیر را نیز دخیل میداند. شما مختارید اما در دایره اجبار تاس! (در شاهنامه حکیم طوس نیز به داستان رویارویی ایرانیان و هندیان اشاره شده است- پادشاهی کسری نوشین روان) در اشعار فوق نیز رستم فرخزاد فرجام کار را با استفاده از دانش نجوم میبیند. اما همانطور که در متن شعر نیز آمده است وی برای دفاع از کشور قدمی پس نمی نهد، و سرانجام نیز در نبرد با تازیان کشته می شود.
user_image
مسعود سعیدی
۱۳۹۴/۰۸/۱۵ - ۱۱:۱۲:۵۵
ناشناس عزیزقرن بیست و یکم است هااین ستاره شناسی را از کجا آورده ای که میتوانی آینده را پیش گویی کنیاسطرلاب {استاره یاب} وسیله ی اندازه گیری های مختلف و کارهای نجومی بوده ولی نه پیش گویی شکست ایرانیان. در سراسر تاریخ . هر کس پیش گویی را تائید کرده یا بازی خورده یا دروغ گفته . رمل هم اگر برای پیشگویی بکار میرفته نیز برای حقه بازی بوده . شما رمال راستگو نخواهید یافتدر شعر هم برای ستایش دیگران غلو جایز است که حکیم توس نیز آبروداری کرده و نخواسته ایرانیان را تحقیر کرده باشد . رستم ، سردار ایرانی، زمانی که شکست را با پیشگویی باور کرده ، البته شکست می خورد.کمی هم از هزار وچندین سال قبل بگذر و علم امروز را باور بفرما .تاریخ را بخوان شاهنامه ی استاد توس تمام تاریخ نیست
user_image
مهری
۱۳۹۴/۰۸/۱۵ - ۱۱:۲۳:۴۶
تند میروی برادرمینای عزیز نوشته رستم فرخزاد از رمل و اسطرلاب بهره گرفته . از تاریخ میگوید که هردو را دستاویز پیشگویی می کردندایشان کجا گفته که حکیم توسی از رمل نام برده؟ آهسته تر اول بخوان بعد قضاوت کن.
user_image
بی سواد
۱۳۹۴/۰۸/۱۵ - ۱۳:۱۹:۳۷
جناب سعیدی، از قضا شاهنامه تاریخ واقعی ماست و همه تاریخ ما تا شکست از اعراب
user_image
مسعود سعیدی
۱۳۹۴/۰۸/۱۵ - ۱۳:۴۳:۴۴
بی سواد جان من نگفتم شاهنامه تاریخ ما نیستنوشتم تمام تاریخ نیستهمه ی تاریخ ما را صدها همچون شاهنامه لازم است
user_image
بی سواد
۱۳۹۴/۰۸/۱۵ - ۱۶:۳۷:۲۷
مسعود جان، شاهنامه همه تاریخ ماست تا ترکتازی تازیان
user_image
پویان
۱۳۹۴/۰۸/۱۵ - ۱۷:۳۷:۴۰
با سلامآقای مسعود سعیدی عزیزبنده حقیقتاً ارتباط میان قرن بیست و یکم و عدم اعتبار یک دانش (در اینجا نجوم) را متوجه نمیشوم. برای بنده مثل این میماند که فردی بگوید: "دانش جغرافیا دیگر چیست؟، اکنون قرن بیست و یکم است!" این که الان در قرنی جدید به سر میبریم دلیل بر غلط بودن یک دانش قدیمی نمیشود. چه آن دانش ریاضیات باشد چه جغرافیا و چه نجوم. بنده در هیچ کجای عرایضم ادعای پیشبینی و پیشگویی نکردم، فقط از دانشی که در نزد بزرگان بوده است ذکری به میان آوردم. اگر متنی را که بنده نوشته بودم بار دیگر مطالعه بفرمایید، متذکر خواهید شد که در هیچ کجای آن بنده اسطرلاب را وسیله شکست ایرانیان معرفی نکرده ام. نمیدانم شما چطور به این نتیجه رسیده اید؟برادر گرامی، آقای سیعدی؛ شما که از تاریخ میگویید باید لااقل بزرگانی چون جاماسب حکیم، جناب فخر رازی، جناب ابورحیان بیرونی، حضرت خواجه نصیرالدین طوسی، جناب غیاث الدین جمشید کاشانی و.... را به خوبی بشناسید. تمامی حضراتی که نامشان را برده ام کتب متعددی در باب نجوم (هم اندازه گیری موقعیت ستارگان و هم تأثیرات ستارگان) دارند.آیا این بزرگان نیز حقه باز و فریب خورده بودند؟ نکته اینجاست که مردمان همواره و به راحتی به هر کسی که ادعای دانستن این علم را میکرده است اعتماد میکردند. و البته آدم های شیاد و کلاهبردار نیز این نکته را به خوبی دریافته بودند و از این ناآگاهی مردم کمال سوء استفاده را می کردند (همچنان که اکنون). بنده کاملاً علت این نگاه شما را درک میکنم و به شما حق می دهم که اینگونه با دانش شریف نجوم محاجه کنید. کلام شما کاملاً متین است، در ادبیات صنعت اغراق بسیار مرسوم است خصوصاً در اشعار حماسی، اما این صنعت را همواره شعرا به پای کسی خرج می کند که لایق آن باشد. شکست ایرانیان از اعراب بی آبرویی نبود که حکیم طوس بخواهد با ذکر چند صفت برای یک سردار آن را کم رنگ کند. ایرانیان با تمام نیرو در مقابل تازیان ایستادگی کردند؛ و این شرافت است نه بی آبرویی.بنده در هیچ کجا عرض نکرده بودم که علم امروز را باور ندارم، باز هم نمیدانم شما چطور استنتاج کردید؟ بنده نمیدانم شما تا چه حد تاریخ میدانید، لذا نمیگویم که: اگر بیشتر از شما ندانم کمتر هم نمیدانم! میپذیرم که شما بیشتر از حقیر به تاریخ اشراف دارید. بنابراین شما باید به مراتب بهتر از بنده بدانید که ایران ِ انتهای ساسانی آن ایران متحد گذشته نبود. شکاف اجتماعی و طبقاتی چنان میان مردم جدایی افکنده بود که سبب فروپاشی و انحطاط جامعه شده بود. شما حتماً از من بهتر میدانید لذا خاطرتان را با اطاله کلام مکدر نمیکنم. شیرازه ی ایران ما پیش از حمله تازیان از هم گسسته بود و اعراب فقط در حکم تیر خلاصی بودند بر پیکر نیمه جان وطن.سایه عالی مستدام
user_image
پویان
۱۳۹۴/۰۸/۱۵ - ۱۷:۵۵:۱۰
با سلامخانم مهری عزیزتوصیه سرکار عالی را به دیده منت می پذیرم. حق کاملاً با شماست هرگز نباید عجولانه و از سر شتاب حرفی زد و یا متنی را نوشت.لذا از شما درخواست دارم که خود نیز به گفته خود عمل کنید و یکبار دیگر و البته اینبار "آهسته تر" نوشته خانم مینا و بنده را بخوانید. اگر همچنان معتقد بودید که بنده «گز نکرده بریده ام»، آنگاه به طور مشروح
پاسخگوی فرمایشات شما خواهم بود.
user_image
مهری
۱۳۹۴/۰۸/۱۶ - ۰۰:۵۷:۲۳
پویان گرامیچه خوب که آشنا شدیمن در دو مورد با شما هم عقیده نیستم . نوشته بودید: {هر جا که ذکری از اسطرلاب باشد منظور بهره گیری از علم نجوم (دانش تأثیر ستارگان) است و نه علم رمل! فرزانگان ما از دیرباز به این دانش اشراف کامل داشتند و به نیکی دانسته بودند که در دنیا همه چیز را به اختیار آدمی قرار نداده اند و تقدیر همواره در سرنوشت آدمیان دخیل است. آنان علم نجوم را برای دانستن این تقدیر رقم خورده مورد استفاده قرار می دادند}اول اینکه رمل را علم دانستید که من به قول مسعود خان سعیدی حقه بازی میدانمدوم ، از نوشتار شما بر میآید که با علم نجوم میتوان پیشگویی کرد و از تقدیر باخبر شد که من باور ندارم از حرکت ستارگان بتوان سرنوشت کشوری را از قبل دانست. و یا از اتفاقی در آینده اطلاع یافت نظام طبیعت راه خود میرود حدس را میتوان زد و برآورد کرد آنهم با تجربه و روشن بینی ، ولی پیشگویی با یقین ، نهنوشته اید: {شما که فرق میان رمل و اسطرلاب را نمیدانید چطور اینگونه قاطع بر علیه شان نظر میدهید و به سخره شان میگیرید.(که اگر میدانستید این دو را از پی یکدیگر نمی آوردید.) کجای اشعار فوق حکیم طوس از “رمل” یاد کرد که شما دیدید و ما نتوانسیم ببینیم؟!در نوشتار مینا خانم ، هیچ تمسخری ندیدم نظر من این بود که ایشان رمل را به شاهنامه نسبت ندادند .تا نظر جنابعالی چه باشدبا احترام
user_image
مسعود سعیدی
۱۳۹۴/۰۸/۱۶ - ۰۱:۲۳:۴۸
پویان خان عزیزشما هم بد نیست آنچه گفتید مرور کنید . از نوشته ی شماست : ” ! فرزانگان ما از دیرباز به این دانش اشراف کامل داشتند و به نیکی دانسته بودند که در دنیا همه چیز را به اختیار آدمی قرار نداده اند و تقدیر همواره در سرنوشت آدمیان دخیل است. آنان علم نجوم را برای دانستن این تقدیر رقم خورده مورد استفاده قرار می دادند.“تمام دانشمندانی که نام بردید علم نجوم میدانستند ولی دانستن تقدیر از علم نجوم بر نمیاید ، آنان نیز نجوم را برای دانستن تقدیر مورد استفاده قرار نمی دادند .آنان پایه گزار علم امروز بوده اند . از خیام نام نبردید چرا؟نیکی و بدی که در نهاد بشر استشادی و غمی که در قضا و قدر استبا چرخ مکن حواله کاندر ره عقلچرخ از تو هزار بار بیچاره تر استزنده باشید
user_image
پویان
۱۳۹۴/۰۸/۱۶ - ۰۳:۳۲:۰۶
با سلامخانم مهری عزیزدر ابتدا بابت وقتی که گذاشتید تا
پاسخ بنده را بدهید، از سرکار عالی سپاسگزاری می نمایم. بله؛ بنده در اولین نوشته ام عرض کرده بودم که "هر جا ذکری از اسطرلاب باشد منظور بهره گیری از علم نجوم است." شاید باید این نکته را هم متذکر میشدم که در اشعار شعرا غالباً این گونه است. زیرا اسطرلاب علاوه بر کابرد های نجومی در بسیاری از علوم و فنون دیگر از جمله: مساحی، معماری، دریانوردی و... کاربرد داشته است. اما همانطور که عرض کردم در شعر، غالباً کاربرد نجومی آن منظور نظر است.حقیقاً در باب نظر شخصی شما راجع به علم رمل، بنده نمی توانم نظری بدهم و یا حتی نمی توانم سعی نمایم که آن را به شما بقبولانم، شما باید خود به این نتیجه برسید که علم رمل صحیح است یا نه (البته از روی تحقیق، نه به صرف آنکه در جامعه چگونه تلقی می شود). بنده نیز با شما و دوست عزیزمان آقای مسعود سعیدی کاملاً بر سر حقه بازی هایی که به نام این گونه علوم می شود نظری مشترک دارم. بسیارند کسانی که از این طریق اقدام به سوء استفاده از ناآگاهی مردمان می کنند. اما این دلیل بر عدم اعتبار و صحت این علوم نمی شود. کما اینکه از هر علم دیگری نیز میتوان سوء استفاده کرد. (فی المثل نظریه نسبیت خاص جناب انیشتین (E=m*c^2) منتج به ساخت سلاح اتمی گردید، در حالی که قصد خود ایشان چیز دیگری بود و موارد فراوان دیگری که در تاریخ علم می توان مشاهده کرد.)در خصوص فرمایش دوم تان؛ بله همانطور که در نوشته پیشین نیز عرض کرده ام، با دانستن علم نجوم می توان تا حد زیادی از تقدیر رقم خورده اطلاع پیدا کرد. اساساً «یکی» از کارکرد های علم نجوم همین بوده است و از این جهت نیز بسیار مورد استفاده ( و البته سوء استفاده) قرار میگرفته است. اما از آنجا که در این موضوع نیز بحث بر سر تجارب شخصی است و باور های فردی لذا دست بنده بسته است. شما باید خودتان، محققانه با این موضوع روبرو شوید تا ببینید که مورد پذیرش تان قرار میگیرد یا خیر.در جوابی که برای خانم مینا نوشته ام عرض کرده بودم که چرا معتقد هستم که ایشان فرق میان کارکرد رمل و اسطرلاب را نمی دانند. (فعلاً بحث بر سر این موضوع نیست)؛ نظر شما بر آن است که در نوشته ایشان اثری از تمسخر ندیده اید؛ بنده نوشته خانم مینا را عیناً در اینجا نقل میکنم: "رستم فرخزاد است که به جای اعتماد به نفس و تجهیز سپاه به رمل و اسطرلاب و ستاره روی آورده."انصافاً شما با خواندن این جمله چه احساسی نسبت به این علوم ( خصوصاً نجوم) پیدا میکنید. هم بنده و هم شما به خوبی میدانیم که در فضای جامعه ی امروز واژگان توأمان "رمل و اسطرلاب" برای افاده معنای خرافی بودن و نداشتن اساس و اعتبار برای یک موضوع به کار گرفته میشود. اعتراض بنده به خانم مینا دقیقاً بر سر همین نکته بود که در کجای ابیات فوق از شاهنامه، حکیم طوس از "رمل" یاد کردند؟ اگر واژه "رمل" آمده است، چطور بنده نتوانستم آن را ببینیم؟ و اگر نیامده است چرا ایشان برای بر کرسی نشاندن رأی خود، آن را مصادره به مطلوب می کنند در حالی که در متن اشاره ای بر آن نرفته است. بنده هم به مانند شما معتقدم که در ابیات فوق حکیم طوس ابداً نامی از "رمل" نبرده اند. لذا آوردن واژه "رمل" در کنار اسطرلاب را نادرست میدانم. مشتاق شنیدن نکات سرکار خانم خواهم بود.پاینده باشید
user_image
پویان
۱۳۹۴/۰۸/۱۶ - ۰۹:۴۲:۵۷
باسلامبرادر گرامی جناب آقای مسعود سعیدیاز اینکه مرحمت کرده و در
پاسخ به بنده یادداشتی را مرقوم فرمودید، کمال تشکر را دارم.در ابتدا عرض کنم که بنده با شما در این که شاهنامه تمامی تاریخ ما نیست اتفاق نظر تام و تمام دارم و به درستی فرمودید که "تاریخ ما را صدها همچون شاهنامه لازم است."و اما بحث علم نجومیکی از کارکردهای علم نجوم را همانطور که پیشتر ذکر کرده ام، پیشبینی حوادث آینده می دانم. البته برای اثبات کلی این موضوع نام چند تن از بزرگانی که به این دانش اشراف داشته اند را در نوشتار پیشین خود ذکر کرده ام. شما نیز به درستی از حکیم عمر خیام یاد کردید. ایشان بی هیچ تردیدی یکی از بزرگترین منجمان، ریاضیدانان و فیلسوفان ایران می باشند.و نیز اشاره صحیحی داشتید مبنی بر اینکه حاصل کار این حضرات اساس و سنگ بنای علوم امروز بوده است. البته بزرگان یاد شده هدفشان از به کارگیری ریاضیات و نجوم ، استخراج هر چه دقیق تر زیگ (زیج) بوده، که در گاهشماری و نیز حکم در باب تأثیر ستارگان مورد استفاده قرار میگرفته است.تمام وجه اختلاف میان نظر بنده و شما بر سر کارکرد علم نجوم است. شخصاً بر این گمانم که شما مادامی که از نزدیک برخوردی با این گونه علوم نداشته باشید، طبیعی است که پذیرش آنها برایتان دشوار خواهد بود.در باب رباعی زیبایی که آورده اید لازم میدانم عرض کنم که حکیم عمر خیام به زیبایی تمام در این شعر از سلسه مراتب عقل در هستی سخن می گوید. کاملاً درست اشاره رفته، خود چرخ هم "اندر ره عقل" از ما هزار بار بیچاره تر است. اگر مراتب عقول را آنگونه که در نزد حکما مطرح بوده است در نظر آورید معنای تازه ای از این رباعی مستفاد خواهید نمود. آنگاه روشن می گردد که چرا چرخ در نسبت با آدمی بیچاره تر خطاب شده است. حتم دارم که با اشعار زیر نیز برخورد داشته اید:افلاک که جز غم نفزایند دگر / ننهند بجا تا نربایند دگرناآمدگان اگر بدانند که ما / از دهر چه میکشیم نایند دگر--گر بر فلکم دست بدی چون یزدان / برداشتمی من این فلک را ز میاناز نو فلکی دگر چنان ساختمی / کآزاده بکام دل رسیدی آسان--گر کار فلک به عدل سنجیده بدی / احوال فلک جمله پسندیده بدیور عدل بدی بکارها در گردون / کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی برقرار باشید
user_image
مسعود سعیدی
۱۳۹۴/۰۸/۱۶ - ۱۰:۵۵:۵۴
پویان گرامی درود برشما خلاصه عرض کنم : تفاوت دید شما با من و بانو مینا و همچنین مهری بانو در باور تأثیر ستارگان بر زندگی روزمره ی ماست که از حرکت و وضعیت آنها میتوان آینده را پیش بینی کردحکما آنچه کرده اند و گفته اند تا در میزان فهم این بنده تراز نشود ، ناباورم ” بااجازه ی دوست عزیزو هم فکرم جناب ناباور“ حرکت و موقعیت مشتی خاک ، آب ، هوا و گاز را بنام ستاره یا کره ، چه ثابت و چه سیّار را مؤثر در زندگی ما خاکیان نمی دانم چه رسد به پیش بینیاگر چه حکما گفته باشند. چون به قول شما برخورد نزدیک با این علوم نداشته ام ، باورمند نیستمچنانچه علم ستاره شناسی امروز هم تائیدی ست بر باور مناگر حتی عمر خیام هم دلیل بیاورد ” که نیاورده “ تا در ترازوی عقل نسنجم باز هم ناباورمتفاوت هزار و دو هزار سال قبل با قرن بیست و یکم همین بودزنده باشید
user_image
بیبسواد
۱۳۹۴/۰۸/۱۶ - ۱۱:۰۱:۱۴
جنابان پویان و محمد شعیدی استدعادارم برام من بی سواد منانع و مدارک اضافی که برای تاریخ ایران دارید (‌بجز شاهناهه تا زمان اعراب () از نظز کمک بدستگیری ما نی سوادان اعلام نبفرمایید> میدانید که به علم هم ذکوت تعلق میگیرد
user_image
مهری
۱۳۹۴/۰۸/۱۶ - ۱۱:۱۲:۴۱
سعیدی گرامیجانا سخن از زبان ما میگوییممنونم
user_image
مینا
۱۳۹۴/۰۸/۱۶ - ۱۱:۱۵:۰۸
ما باتو هم دلیم ، اگر از دگر گلیممسعود خان سعیدی
user_image
محسن
۱۳۹۴/۰۸/۱۷ - ۱۴:۰۴:۲۱
آورده شده است:ز ایران وز ترک وز تازیان - نژادی پدید آید اندر میاننه دهقان نه ترک و نه تازی بود - سخنها به کردار بازی بودقابل توجه است که در شاهنامه مکررا از واژه دهقان به معنی ایرانیزاده استفاده شده است. لذا به توجه به نحوه بکارگیری صنایع ادبی توسط فردوسی، و همچنین با رجوع به منابع دیگر، ابیات زیر صحیح تر به نظر میرسند:ز "دهقان" وز ترک وز تازیان - نژادی پدید آید اندر میاننه دهقان نه ترک و نه تازی بود - سخنها به کردار بازی بود
user_image
بیبسواد
۱۳۹۴/۰۸/۱۷ - ۱۴:۵۷:۲۰
نمونه آنکه سخنهایش بکردار بازیست، خود سرکارید!!ایران در این بیت اسم جمع است( ایرانیان ) ازین رو روایت درست باید به شرح زہر باشد:از ایران و ترکان و از تازیاننژادی پدید آید اندر میاننه دهقان ، نه ترک ، و نه تازی بودسخن ها بکردار بازی بودتوجه کنید در بیت نخست جمع و در بیت دوم مفرد آوده است او که خلاف مایان سخنانش بکردار بازی نبوده است
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۸/۱۷ - ۱۵:۳۱:۰۴
محسن جان نظرت را پسندیدمایران نمیتواند جمع باشد ، ایرانیان جمع استممنون از نظرت
user_image
پویان
۱۳۹۴/۰۸/۱۷ - ۱۸:۵۷:۲۱
با سلاممسعود عزیزهمانطور که پیشتر نیز عرض کردم، کاملاً نظر شما و سایر دوستان را درک می کنم و البته نظرتان برایم قابل احترام است. اگر چه که خود خلاف آن می اندیشم. امید دارم که این شکار سرکش نیز به تور صید خردتان درافتد تا بتوانید با میزان عقل درباره آن قضاوت کنید.پاینده باشید
user_image
بهروز ناغانی
۱۳۹۴/۰۹/۰۷ - ۱۹:۱۹:۲۰
دوستان لطفا هر مساله ی تاریخی را در بستر زمانی ان مورد بررسی قرار دهیددرسته که امروزه پیشگویی خلاف منطق استاما در گذشته این مرسوم بوده و علم به حساب می امدهدر ضمن رستم فرخزاد این نامه را در اواسط جنگ نوشته,گویی اینکه با توجه به اوضاع نابه سامان ایران در ان روزگار و برتری نسبی اعراب تا میانه ی جنگ قادسیه براورد کرده بود که ایرانیان شکست خواهند خورد
user_image
شمس الدین جلیلیان
۱۳۹۴/۰۹/۰۸ - ۱۴:۰۶:۲۷
با درود به پیشگاه دوستان آقای ناغانی نامه ی رستم فرخزاد و پیش گویی نابسامانی های ایران در چهارصد سال آینده که تا روزگار پادشاهی محمود را دربر می گیرد ، بسیار فراتر از یک پیش گویی و گونه ای نیش و سرزنش فردوسی به محمود است شود بنده ی بی هنر شهریار. نژاد و بزرگی نیاید به کار
user_image
انوش
۱۳۹۵/۰۴/۱۹ - ۲۳:۵۴:۳۶
درود، خسته نباشید، من در هیج جا ندیدم که تازی را عرب گفته باشد، آنچه که من از تاریخ و ادبیات می دانم، تازی همان تاجی و توزی است، و مردم جنوب ایران و دشتستان بودند، مشروح درپیوند به وبگاه بیرونی تندرست و پیروز باشید
user_image
رهام
۱۳۹۵/۰۹/۱۱ - ۱۰:۵۶:۳۹
ببخشید کسی می تواند در مورد کلبوی و سوری در بیت :چو کلبوی سوری و این مهترانکه گوپال دارند و گرز گران توضیح دهد آیا سور همان روستای امروزی از توابع تویسرکان و همدان می باشد ؟با تشکر
user_image
سروش
۱۳۹۶/۰۱/۱۹ - ۱۲:۰۲:۱۳
با سلاماین ابیات بسیار زیبا هستند. بنده بارها و بارها آن را خوانده ام. اما باید عرض کنم که این ابیات در هیچ یک از نسخ خطی قدیمی شاهنامه نیامده است و بنا بر گفته بزرگان، بعدها وارد متن شده است. از شکل و محتوا هم کاملا مشهود است که از زبان فردوسی بیان نشده است.اما با این حال بسیار زیباست.
user_image
قاسم
۱۳۹۶/۰۳/۱۶ - ۱۴:۲۰:۱۱
ای کاش با حس مسئولیت بیشتری نظرمونو ابرازمیکردیم آخه دوست عزیز چندباردرشعر نام سعد وقاص برده شده حتی در اشعار دیگه ای ازچندنفر دیگه از فرماندهان تازی هم نام برده شده آنوقت شمابدون توجه به این نشانه ها میگیدمنظور ازتازی در اشعار فردوسی عربهانیستن نه جناب یک ذره هم شک نداشته باش که تازیان دقیقااعراب تازه مسلمانی بودند که برای کشورگشایی به کشورعزیزمون یورش بردن وچون به آدمای فقیر وبی چیزی بودن ودرحقیقت پشت سرشون چیزی برای ازدست دادن نداشتن که بخوان براش غصه بخورن ازاینطرف سرزمین ایران هم همیشه آب ازلب ولوچه شون آویزون میکردبراهمین باخوی وحشی گریشون باتمام توانشون می جنگیدن
user_image
تاریخ پارسی
۱۳۹۶/۰۳/۲۸ - ۱۵:۱۴:۵۶
درود بسیار سپاسگذارم بابت قرار دادن این اشعار بی نظیر فردوسی. که خوندن اون باعث از خود بی خود شدن هر ایرانی واقعی میشه.
user_image
مجید
۱۳۹۶/۰۷/۲۴ - ۱۷:۱۵:۰۳
با درود به همه دوستانبنده واقعا شگفت‌زده شدم از اینکه می‌بینم برخی دوستان ،که اتفاقا باسواد و بادانش هم هستند، پیش‌بینی آینده از روی ستارگان را باور دارند، یا لااقل محتمل می‌دانند!قطعه‌ای از کتاب "سفر در دل ادیان" نوشته "ن.فخر" که برای رده سنی دوازده‌سال به بالا نوشته شده است را تقدیم همه عزیزان می‌کنم؛"مصریان باستان عقیده داشتند که ابتدا آب همه جا را فراگرفته بود ؛ سپس تپه‌ای سر از آب بیرون آورد و بر روی این تپه همۀ موجودات زنده قرار داشتند و همۀ اینها کار خدایان آنها بود. آنها اعتقاد داشتند که آسمان و زمین بر روی هم افتاده بودند یعنی ستارگان و خورشید و ماه همگی روی زمین بودند. آنگاه خدایان ، آسمان را از روی زمین جدا کردند و در جای خود قرار دادند تا دور زمین بچرخد و همین خدایان هم وظیفۀ حرکت دادن آن را بر عهده داشتند.بعضی از اقوام هم ، حرکت اجسام آسمانی را کار خدایان نمی‌دانستند بلکه آن اجسام را خود خدایان میدانستند.مردم قدیم ، محل قرارگیری این اجسام در آسمان را نشانه‌ای از تصمیم‌های خدایان و اتفاقاتی می‌دانستند که قرار بود در آینده روی زمین بیفتد. آنها با نگاه کردن به آسمان و جایی که ستارگان و سیارات قرار داشتند سعی می‌کردند پیش‌بینی کنند که چه اتفاقات خوب و بدی قرار است برایشان روی دهد."!
user_image
علی
۱۳۹۶/۱۱/۰۵ - ۰۹:۵۹:۴۲
اسطرلاب جهت اندازی گیری جهت و ارتفاع ستاره ها و سیاره ها بکار میره و اسباب علم نجوم یا ستاره شناسی هست. رمل وسیله طالع بینی و خرافاتی به اسم تاثیر ستاره ها بر سرنوشت هست. در قدیم به تاثیر سیاره ها و مکان قرار گیریشون در سرنوشت معتقد بودن که البته کاملا غلط و خرافات هست ولی متاسفانه به علت جهل و بیسوادی هنوز هم افرادی معتقدن ستاره ها و سیارات در سرنوشتشون موثر هستن. شاهنامه هم تاریخ مدون ایرانی ها نیست و مخلوطی از اساطیر و افسانه ها و داستانهای عهد ساسانی و قبل از آن هست که فردوسی با استادی به نظم دراورده.
user_image
آریا
۱۳۹۷/۰۱/۳۰ - ۱۳:۰۶:۵۸
من هرگاه به اینجای شاهنامه رسیدم غمگین شدم و سوز این ابیات منو اذیت میکنه و نکته های زیادی در این ابیات شاهنامه است و واقعا از اینجای تاریخ که شکست خوردن اجداد ما از اعراب کمر تاریخ ایران شکسته و دیگه فرهنگ و شکوه ایران رو به نابودی رفته و آیین اعراب تحمیل بما شده هزار ساله و چقد سوزناک میگه چه بلائی هایی سر ایران میاد و نصو این حرفها این نامه به حقیقت پیوسته،نکته های زیادی داره این نامه
user_image
علی رضازاده کاشانی
۱۳۹۷/۰۴/۲۹ - ۱۶:۲۴:۳۷
با سلام وخسته نباشید خدمت مسولین سایتبسیار زیبا والبته دردناک
user_image
آرش
۱۳۹۷/۰۷/۱۰ - ۰۱:۲۲:۱۵
دروددر خواندن و شنیدن تاریخ گذشتگان اگر نتوانیم خود را در زمان آنان ببینیم ممکن است گرفتار برداشت های بسیار نادرست شویمدرباره ی ستاره شمر بودن ، از اطمینانی که به شکست دارد می گوید (این اولین نبرد نبود) و با این حال مبارزه با تمام توان و از خود گذشتگی
user_image
نوروز فولادی
۱۳۹۷/۰۷/۲۲ - ۱۲:۵۷:۵۷
از ایران وز ترک وز تازیاننژادی پدید آید اندر میاننه دهقان نه ترک و نه تازی بودسخنها به کردار بازی بودشاه بیت و شاهکار شاهنامه و بزرگترین پیام أة برای ما ایرانیان خرد خفته عمین دو بیت است. مفهوم آن از بین رفتن نژاد و هویت و تاریخ ایرانی در دوران اعراب است. ایرانی که بی هویت است و در آن سخن ها در عمل بازی هستند. آن چه که اکنون بعد از هزار سال به راستی و درستی در جامعه ما دیده می شود در بسیاری بسیاری از ما از دولتمردان گذشته تا به حال و مردم در قرون متماددیده شده و می شود حرف ها و سخن ها بی مایه و بی پایه و در عمل هیچ و هیچ پوچ بوده و هست. بزرگترین و برترین پیام شاهنامه و سرور سخن فردوسی به مردم ایران همین پیام رسا و برگزیده است. ایران بعد از حمله اعراب بی هویت و شناسنامه شده است. تلاش فردوسی تنها توانسته است که زبان که یکی از عناصر تشکیل دهنده هویت است زنده کند و از آن پس این بی هویتی همچنان ادامه دارد. ما باید هویت سازی کنیم که آن را در عمل به بازی گرفته ایم و در سخن شعارش کرده ایم. شاد باشید
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۷/۲۲ - ۱۳:۳۵:۵۱
ریخت درست;از ایران و از ترک وز تازیانا/زی/رانو/از/ترک/وز/تاز/یانو یا;از ایران و ترکان وز تازیانا/زی/ران/تر/کان/وز/تاز/یاناینگونه که اینک در گنجور آمده نادرست است.
user_image
۸
۱۳۹۷/۰۷/۲۳ - ۱۵:۰۰:۳۱
از 8 به دوست نادیده 7 اجازه فرمایید ریخت درست همان باشد که در گنجور آمده است: از ایران و ترکان واز تازیان..... وهمه جمع و در بیت بعدی هر سه مفرد: نه دهقان نه ترک و نه تازی بود..... با پوزش
user_image
۸
۱۳۹۷/۰۷/۲۳ - ۱۷:۱۰:۰۲
و دریغا ! سخنان هنی به کردار بازی استسخنان دینداران، کشور داران ، دین فروشان ، میهن فروشانو دهگانان که رسدشان هر روز کم و کمتر و شمارشان چنان که دانایان.
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۷/۲۴ - ۰۰:۳۹:۱۸
نگاه زیرچشمی به همان گنجور
user_image
۸
۱۳۹۷/۰۷/۲۴ - ۱۳:۴۰:۴۶
نژاد ویژگی مردمان است و نه جای بود و باش آنانازین رو در بیت : از ایران و ترکان و از تازیان ..... ایرا ن اسم جمع است به مانای ایرانیان و نه سر زمین ایران به گونه اسم مکان.
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۷/۲۵ - ۰۴:۱۹:۰۶
اگر در گنجور آمده بود:از ایران و ترکان وز تازیان که کشمکشی نبود.گنجور هم کتاب نیست که نسخه این و آن یکی نباشد.چیزی که در گنجور آمده:از ایران وز ترک وز تازیاننژادی پدید آید اندر میانکه نادرست است.
user_image
۸
۱۳۹۷/۰۷/۲۵ - ۱۰:۲۳:۱۷
کشمکشی در کار نیست ، دادو ستد دیدگاه هاستخوسا وخرما که به دیدگاهی بسیار نزدیک رسیدیم.
user_image
غالب
۱۳۹۸/۰۲/۱۷ - ۰۹:۰۲:۱۳
منظور فردوسی اززیان کسان از پی سود خویش بجویند و دین اندر آرند پیش چه کسانیه؟ ممنون
user_image
هوشنگ گودرزی
۱۳۹۸/۰۶/۰۹ - ۰۲:۰۴:۲۴
مصرع نخست از بیت اول غلط املایی دارد. لطفا تصحیح فرمایید: وقاس - وقاص
user_image
Elen
۱۳۹۸/۰۶/۱۹ - ۲۳:۱۲:۱۳
من متوجه نشدم, برادر رستم فرخزاد همان یزردگرد هست؟
user_image
سلمان
۱۳۹۸/۰۸/۱۶ - ۱۷:۳۶:۴۱
عزیزجان که میگی سانسور کردید، سانسور نیست و تفاوت تصحیح‌های مختلفه. اون بخشهایی از شاهنامه که تمجید اعراب را میکنه همه اضافه شده توسط مذهبیون در طول بیشتر از هزار ساله. که کارشناس‌های شاهنامه میتونند تشخیص بدهند که اون ابیات با سبک شعر فردوسی جور نیست یا وقتی با داستان مربوط نیست و معلومه بهش چسبونده شده اون ابیات را میگذارند کنار. این بخشی از کار تصحیح است
user_image
رضا
۱۳۹۸/۰۹/۲۵ - ۱۵:۴۴:۴۶
سلام وعرض ادب.به نظربنده درمتن بیت .نه جشن ونه رامش نه کوشش نه کام .مصرع بعد اینگونه صحیح تر به نظر میرسد.همه چاره ورزند وسازند دام.بجای همه چاره ی ورزش وسازکام
user_image
امین
۱۳۹۸/۱۰/۲۴ - ۰۵:۳۴:۵۶
قبلا شاهنامه یه بیتی داشت ، چو ناکس به ده کدخدایی کند کشاورز باید گدایی کند ، عرب هرکه باشد مرا دشمن است کج اندیش و بدخوی اهریمن است ، ولی الان نیست
user_image
مرتضا
۱۳۹۸/۱۲/۲۱ - ۲۱:۳۱:۱۳
برخی دوستان چنان می گویند نام فلان شخصیت بزرگ را خراب نکنید انگار که شاهنامه همه واقعیت است .برادر ،حضرت فردوسی افسانه ای به نظم درآورده . خودش میگه افسانه است بعد ما اصرار داریم که نه رستم بوده و سیمرغ واقعیت داره .
user_image
۸
۱۳۹۸/۱۲/۲۲ - ۰۹:۰۰:۳۳
جناب مرتضآ ممکن است بفرمایید " خودش " کجا گفته است شاه نامه ها افسانه است ؟
user_image
حامد نوری
۱۳۹۹/۰۶/۰۶ - ۱۸:۱۸:۰۹
سلام دوستان ادیب و فرهیخته تعجب می کنم از عقاید بعضی ها ، آن هم در عصر کنونی.واقعا شما فکر می کنید سیمرغی بوده و کودکی را در کوه قاف پرورش داده و مانند ادم ها سخنگو بوده و دسته پری داده که هر موقع آتش بزنید به کمکتان میام. حداقل کمی فکر کنید که اون بچه بدون شیر در قله کوه چطوری زنده مانده. حتما فکر می کنید سیمرغ پستاندار بوده و زال را شیر داده. تو را به جان هر که دوست دارید : اول اندیشه وانگهی گفتار
user_image
خسرو
۱۳۹۹/۰۷/۰۶ - ۰۸:۵۷:۳۰
دوستان گرانقدر حاشیه های بسیاری در مورد علم نجوم و اسطرلاب تا رمل اینجا باقی گذاشتند اما هیچکس به این نکته اشاره نکردند که علم نجوم خوش یمنی و یا نحس بودن روزهای آتی رو کاملا پیش بینی میکنه . و حتا با درجات خوش یمنی و بد یمنی مختلف اینجا فردوسی بعد از چهارصد سال و با کلام خود دارد از زبان رستم فرخزاد نقل قول میکند اینکه رستم این چنین صحبتی کرده باشد یعنی بدون تلاش از قبل تسلیم شده باشد و اراده ای در کار نبوده را نمیدانم چطور به او سایر شهیدان قادسیه نسبت داده اید ؟رستم نیز بر علم نجوم احاطه داشته و میدانسته در چهار روز آینده وجود نیرو های افلاکی و خاکی بر ضد سپاه ایران خواهد بود همین . نه پیشگویی اینجا واقع شده نه جادوگری نه کاهلی . که اتفاقا در روز های مورد نظر در جهت سپاه ایران طوفان شن شدیدی اتفاق میافتد
user_image
مهدی عسگرپور
۱۳۹۹/۰۸/۰۸ - ۰۹:۰۳:۱۹
با دروداز دیدگاه من این نامه به گونه ای رمزآمیز نوشته شده تا به دست دشمنان نیوفته ، ویژه ترین بخش آن دستور رستم به برادرش برای بردن پادشاه به خاور و نگهبانی از جان اوست که در پایان نامه آورده شده است. دشمنان رستم بیگانگان نبودند، آنها ایرانیانی بودند که پیرو جنبش مزدکی و کودتاگران و نیز خاندان شاهی اشکانی که پس از کودتای بهرام چوبین نتوانسته بودند، شاهنشاهی را از ساسانیان بگیرند. ویژه ترین دشمنان مزدکیان بودند که با همدستی کلیسای کاتولیک و دولت روم ، بارها به کشورشان خیانت کردند و همین ها بودند که بیگانگان را برای جنگ با ارتش ایران بسیچ نمودند. برای همین هم هست که رستم می گوید : ز بهرام و زهره است ما را گزند ، نشاید گذشتن ز چرخ بلنددر زمان کهن هفت گوی گردنده در آسمان را نماد هفت کشور جهان می دانستند. بهرام نماد کشور خاقان و زهره نماد کشور روم بود. رستم می گوید که جنگ پیش آمده با تازیان، از سوی این دو کشور ترتیب داده شده است و چون چرخ سیاست و تدبیر آنها بلندتر از سیاست دربار و کشور آشفته ماست از این رو در این جنگ راهی جز شکست نداریم زیرا رستم به خوبی می دانست آنهایی که در برابر او میجنگند ایرانیان مزدکی هستند که بیگانگان را دور هم گرد آورده اند و چگونگی جنگیدن با ایرانیان را به آنها آموزش داده اند. و نیز در پایتخت نیز مزدکیان پس از کشته شدن خسرو پرویز در جای جای دربار رخنه کرده اند و دارای توان اداری و سیاسی می باشند، برای همین بود که از برادرش خواست تا شاه را از پایتخت آشوب زده که به دست مزدکیان اداره می شود دور سازد.همچنین رستم می گوید : همان تیر و کیوان برابر شده است ، عطارد به برج دو پیکر شده استتیر یا عطارد نماد کشور تازیان و حبشه بود و کیوان دورترین گوی گردنده در آسمان دارای بلندترین چرخ ( دورترین مدار) نشانه توانمندی به شمار می آمد که البته نماد کشور هند هم بود که در اینجا به معنی توانمندی می باشد نه هندوستان.رستم می گوید که تازیان در چرخ ( مدار) توانمندی جای گرفته اند و وارد برج دو پیکر که نشانه پادشاهی در شاهنامه است شده اند. یعنی از این پس آنها پادشاه جهان خواهند شد.اکنون از خود می پرسیم که چرا دولت روم و کلیسای کاتولیک با همدستی دولت خاقان و البته با همکاری مزدکیان میهن فروش سرزمین مان ایران را نابود کردند؟
user_image
مهدی عسگرپور
۱۳۹۹/۰۸/۱۴ - ۱۶:۳۰:۰۵
یکی از دلایل دشمنی کلیسای کاتولیک با شاهنشاهی ساسانی جنگی بود که در زمان انوشیروان رخ داده بود. در این جنگ فرمانده ارتش ایران پس از گرفتن شهر اورشلیم ، صلیبی که عیسی مسیح بر آن کشته شده بود را با خود به تیسپون آورد. پس از پیروزی خسرو پرویز بر بهرام چوبین با یاری رومیان؛ پادشاه روم از او خواست تا آن صلیب را به اورشلیم برگرداند.
پاسخ خسرو پرویز بسیار جالب است:چو پور پدر رفت سوی پدرتو اندوه این چوب پوده مخورز قیصر چو بیهوده آمد سخنبخندد برین کار، مرد کهنهمان دار عیسی نیرزد به رنجکه شاهان نهادند آن را به گنجاز ایران چو چوبی فرستم به رومبخندد بما بر همه مرز و بومدر واقع قیصر میخواست با این کار کارناوال تقدس صلیب ( تکه چوب پوسیده ای که 600 ساله بود) راه بیاندازد و خود را میان مردم محبوب کندخسرو پرویز به او میگوید که این کارهای خنده دار و بچه گانه را کنار بگذار و صلیب را برای او نفرستاد. این موضوع یکی از دلایل اصلی جنگ های بعدی با رومیان و در پی آن دشمنی کلیسای کاتولیک با پادشاهی ایران بود و سرانجام برای از میان بردن ساسانیان نقشه ای حساب شده کشیدند و با یاری مخالفان ایرانی حکومت، و اجیر کردن راهزنان ارتش ایران را شکست دادند.
user_image
محسن
۱۴۰۰/۱۲/۰۷ - ۰۴:۴۶:۱۸
با سلام خدمت همه دوستان ، به نظرم فردوسی در این شعر قصد داشته مصیبت ها و بلاهائی رو که اعراب سر ایران آوردند ، در قالب  نظم بیان کنه ، و و منظورش از ستاره خوانی و غیره توسط رستم فرخزاد فقط بهانه ای بوده تا بتونه اوضاع اسف بار ایران رو طی چها صد سال آینده ( از زمان فتح ایران ) توصیف کنه .
user_image
Hamed Amini
۱۴۰۱/۰۲/۲۶ - ۰۱:۱۷:۴۳
سلام از بی اطلاعی و نداشتن دانش شاهنامه خوانی بعضی دوستان در عجبم اولا رستم فرخزاد مردبزرگ پهلوان نامی ایران بوده و تا توان داشته ازموجودیت ایران دفاع کرده و فردوسی حکیم از زبان رستم شرح وقایع بوجود آمده وستم رفته بر پدران مارا بیان کرده  دوم علم ستاره شناسی واقعا از مظاهر علم دنیای قدیم بوده و درهمه اقوام متمدن رواج داشته و بودند کسانی که پیشگویی میکردند براساس گردش ستارگان ولی حکیم توس ازبان رستم حتی امروز راهم بیان کرده که جای تامل دارد  سوم مگر گروهی که سیاه می پوشند و عمامه دارند همانها نیستند که از پارچه کلاه برسردارند و مفتخورند
user_image
امیرعلی
۱۴۰۱/۰۵/۱۵ - ۰۷:۱۶:۱۵
بیت ۱۷ ز چارم همی بنگرد آفتاب  به جنگ بزرگانش آید شتاب
user_image
کیومرث مهر میترایی
۱۴۰۱/۰۹/۱۰ - ۱۷:۲۵:۲۱
من در عجبم که دشمنان ایران و فرهنگ ایران چقدر نفرت دارند از فرهنگ چندین هزار ساله ایران و از آن میترسند که با دستپاچگی و با کامنتهای خود سمپاشی میکنند.! همینطور که بعضی از اساتید بزرگوار در کامنت ها فرمودند که علم نجوم و ستاره شناسی و ریاضیات تاریخی هزاران ساله در تمدن ایران آریایی داشته و تمام بزرگان و موبدان به آن آگاه بودند و در لایه های فرهنگ ایران بوده و خواهد بود . درود بر روان پاک فردوسی بزرگ و همه ی ایرانیان آزاده و پاکنژاد.
user_image
علیرضا جعفری
۱۴۰۱/۱۲/۱۴ - ۱۲:۵۹:۰۴
خرمنی ده خرمجا ها می‌بره باد  کسی نی گردش بکه صددادبیداد کجاست زادفرخ یل نامدار  که بیند سپاه قدرقدرت ایران کز ترانه مدی گیر تا بحر هند شده در ید شیر مردان پارس  شده نسل آرش کنون زادحاج که فرمان برندش هوا و فضا 
user_image
مجتبی
۱۴۰۱/۱۲/۲۲ - ۱۵:۳۷:۲۸
بهترین درودها تقریبا بیشتر نظرات رو خوندم خیلی جالب بود و به نظرم نکات جناب مهدی عسگرپور متفاوت و جالبتر اومد تشکر از سایت گنجور که این زمینه رو فراهم کرده و کامنتها از ۱۵ سال پیش تا حالا داخلش هست
user_image
زاهد ظاهرنشین
۱۴۰۲/۰۶/۰۷ - ۱۴:۲۰:۴۲
سلام و عرض ادب. از ایران و ز ترک و تازیان.    نژادی پدید اید اندر میان. نه دهقان نه ترک و نه تازی بود    سخنها به کردار بازی بود(اخوند) همه گنجنها زیر دامن نهند.    بمیرند و کوشش به دشمن (لبنان، فلسطین، سوریه و عراق ) دهند.....!!!!!!    
user_image
حمیدرضا
۱۴۰۲/۰۷/۲۰ - ۰۳:۰۰:۱۲
«رهایی نیابم سرانجام ازین خوشا باد نوشین ایران زمین» پاینده ایران 
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۰۹/۱۳ - ۰۷:۲۹:۲۵
سلام     یکی از حزن انگیز ترین  بخش های شاهنامه از این بیت به بعده جای بسی افسوس و تامل .!!!!!
user_image
سیف اله محسنی
۱۴۰۲/۱۱/۰۶ - ۱۱:۵۱:۵۰
از گنجور مطالب بسیاری آموختم و سوالات بسیاری دارم که بیشتر
پاسخ ها را در حاشیه ها پیدا می کنم ، واقعا نام برازنده ای هست، 
user_image
آرتمیس
۱۴۰۲/۱۱/۱۰ - ۱۲:۳۰:۳۹
یک سوال داشتم. لقب شاهنشاه مگه مختص شاهان ایران نیست؟ چرا فردوسی پاک‌زاد در بیت شماره ۳۱ می‌فرماید: شاهنشاه را نیز فرمان بریم گر از ما بخواهد گروگان بریم و در جاهای مختلف شهریار و شاه برای هم شاه ایران و هم خلیفه لعنت شده اسلام آورده شده. ممکنه توضیحی براش وجود داشته باشه؟ آیا صرفا به دیدگاه همون زمان نوشته شده بدون اینکه فرقی قائل بشه؟ ممکنه اشتباه نگارشی شما باشه؟
user_image
آرتمیس
۱۴۰۲/۱۱/۱۰ - ۱۲:۳۴:۲۵
در این شعر دردناک سوزناک سند دیگری وجود دارد مبنی بر زرتشتی بودن فردوسی پاک‌ نهاد (یا اعتقاد به یکی از ادیان کهن ایران‌زمین اما احتمالا زرتشتی). به طبع زمان و شرایط فردوسی پاک‌زاد هیچ گاه مستقیم این قضیه رو بیان نکردند. چون میروی طبری و چون ارمنی به جنگ‌اند با کیش آهرمنی
user_image
Najibullah Hakimy
۱۴۰۳/۰۱/۱۷ - ۰۸:۲۹:۰۱
ایرانی های کنونی از نسل ترکان، ایرانی های باستان و اعراب هستند و ایرانی ها در گذشته تماما شغل دهقانی داشتند 
user_image
برمک
۱۴۰۳/۰۵/۲۳ - ۰۷:۵۱:۳۸
  یکی نامه سوی برادر به درد نوشت و سخن‌ها همه یاد کرد نخست آفرین کرد بر کردگار کزو دید نیک و بد روزگار دگر گفت کز گردش آسمان پژوهنده‌مَردم شود بدگمان گنه‌کارتر در زمانه منم ازیرا گرفتار آهرمنم که این خانه از پادشاهی تهیست نه هنگام پیروزی و فرهیست ز چارم همی‌بنگرد آفتاب کزین جنگ ما را بد آید شتاب ز ناهید و تیر ما را گزند نشاید گذشتن ز چرخ بلند چنین است و کاری بزرگست پیش همی سیر گردد دل از جان خویش همه بودنی‌ها ببینم همی وزان خامشی برگزینم همی دریغ این سر و تاج و این داد و تخت دریغ این بزرگی و این فرّ و بخت کزین پس شکست آید از تازیان ستاره نگردد مگر بر زیان