فردوسی

فردوسی

بخش ۱۲

۱

جهاندار ضحاک ازان گفت‌گوی

به جوش آمد و زود بنهاد روی

۲

چو شب گردش روز پرگار زد

فروزنده را مهره در قار زد

۳

بفرمود تا برنهادند زین

بران باد پایان باریک بین

۴

بیامد دمان با سپاهی گران

همه نره دیوان جنگ آوران

۵

ز بی‌راه مر کاخ را بام و در

گرفت و به کین اندر آورد سر

۶

سپاه فریدون چو آگه شدند

همه سوی آن راه بی‌ره شدند

۷

ز اسپان جنگی فرو ریختند

در آن جای تنگی برآویختند

۸

همه بام و در مردم شهر بود

کسی کش ز جنگ آوری بهر بود

۹

همه در هوای فریدون بدند

که از درد ضحاک پرخون بدند

۱۰

ز دیوارها خشت و ز بام سنگ

به کوی اندرون تیغ و تیر و خدنگ

۱۱

ببارید چون ژاله ز ابر سیاه

پئی را نبد بر زمین جایگاه

۱۲

به شهر اندرون هر که برنا بدند

چه پیران که در جنگ دانا بدند

۱۳

سوی لشکر آفریدون شدند

ز نیرنگ ضحاک بیرون شدند

۱۴

خروشی برآمد ز آتشکده

که بر تخت اگر شاه باشد دده

۱۵

همه پیر و برناش فرمان بریم

یکایک ز گفتار او نگذریم

۱۶

نخواهیم برگاه ضحاک را

مرآن اژدهادوش ناپاک را

۱۷

سپاهی و شهری به کردار کوه

سراسر به جنگ اندر آمد گروه

۱۸

از آن شهر روشن یکی تیره گرد

برآمد که خورشید شد لاجورد

۱۹

پس آنگاه ضحاک شد چاره جوی

ز لشکر سوی کاخ بنهاد روی

۲۰

به آهن سراسر بپوشید تن

بدان تا نداند کسش ز انجمن

۲۱

به چنگ اندرون شست یازی کمند

برآمد بر بام کاخ بلند

۲۲

بدید آن سیه نرگس شهرناز

پر از جادویی با فریدون به راز

۲۳

دو رخساره روز و دو زلفش چو شب

گشاده به نفرین ضحاک لب

۲۴

به مغز اندرش آتش رشک خاست

به ایوان کمند اندر افگند راست

۲۵

نه از تخت یاد و نه جان ارجمند

فرود آمد از بام کاخ بلند

۲۶

به دست اندرش آبگون دشنه بود

به خون پری چهرگان تشنه بود

۲۷

ز بالا چو پی بر زمین برنهاد

بیامد فریدون به کردار باد

۲۸

بران گرزهٔ گاوسر دست برد

بزد بر سرش ترگ بشکست خرد

۲۹

بیامد سروش خجسته دمان

مزن گفت کاو را نیامد زمان

۳۰

همیدون شکسته ببندش چو سنگ

ببر تا دو کوه آیدت پیش تنگ

۳۱

به کوه اندرون به بود بند او

نیاید برش خویش و پیوند او

۳۲

فریدون چو بشنید ناسود دیر

کمندی بیاراست از چرم شیر

۳۳

به تندی ببستش دو دست و میان

که نگشاید آن بند پیل ژیان

۳۴

نشست از بر تخت زرین او

بیفگند ناخوب آیین او

۳۵

بفرمود کردن به در بر خروش

که هر کس که دارید بیدار هوش

۳۶

نباید که باشید با ساز جنگ

نه زین گونه جوید کسی نام و ننگ

۳۷

سپاهی نباید که به پیشه‌ور

به یک روی جویند هر دو هنر

۳۸

یکی کارورز و یکی گرزدار

سزاوار هر کس پدیدست کار

۳۹

چو این کار آن جوید آن کار این

پرآشوب گردد سراسر زمین

۴۰

به بند اندرست آنکه ناپاک بود

جهان را ز کردار او باک بود

۴۱

شما دیر مانید و خرم بوید

به رامش سوی ورزش خود شوید

۴۲

شنیدند یکسر سخنهای شاه

ازان مرد پرهیز با دستگاه

۴۳

وزان پس همه نامداران شهر

کسی کش بد از تاج وز گنج بهر

۴۴

برفتند با رامش و خواسته

همه دل به فرمانش آراسته

۴۵

فریدون فرزانه بنواختشان

براندازه بر پایگه ساختشان

۴۶

همی پندشان داد و کرد آفرین

همی یاد کرد از جهان آفرین

۴۷

همی گفت کاین جایگاه منست

به نیک اختران بومتان روشنست

۴۸

که یزدان پاک از میان گروه

برانگیخت ما را ز البرز کوه

۴۹

بدان تا جهان از بد اژدها

بفرمان گرز من آید رها

۵۰

چو بخشایش آورد نیکی دهش

به نیکی بباید سپردن رهش

۵۱

منم کدخدای جهان سر به سر

نشاید نشستن به یک جای بر

۵۲

وگرنه من ایدر همی بودمی

بسی با شما روز پیمودمی

۵۳

مهان پیش او خاک دادند بوس

ز درگاه برخاست آوای کوس

۵۴

دمادم برون رفت لشکر ز شهر

وزان شهر نایافته هیچ بهر

۵۵

ببردند ضحاک را بسته خوار

به پشت هیونی برافگنده زار

۵۶

همی راند ازین گونه تا شیرخوان

جهان را چو این بشنوی پیر خوان

۵۷

بسا روزگارا که بر کوه و دشت

گذشتست و بسیار خواهد گذشت

۵۸

بران گونه ضحاک را بسته سخت

سوی شیر خوان برد بیدار بخت

۵۹

همی راند او را به کوه اندرون

همی خواست کارد سرش را نگون

۶۰

بیامد هم آنگه خجسته سروش

به خوبی یکی راز گفتش به گوش

۶۱

که این بسته را تا دماوند کوه

ببر همچنان تازیان بی‌گروه

۶۲

مبر جز کسی را که نگزیردت

به هنگام سختی به بر گیردت

۶۳

بیاورد ضحاک را چون نوند

به کوه دماوند کردش ببند

۶۴

به کوه اندرون تنگ جایش گزید

نگه کرد غاری بنش ناپدید

۶۵

بیاورد مسمارهای گران

به جایی که مغزش نبود اندران

۶۶

فرو بست دستش بر آن کوه باز

بدان تا بماند به سختی دراز

۶۷

ببستش بران گونه آویخته

وزو خون دل بر زمین ریخته

۶۸

ازو نام ضحاک چون خاک شد

جهان از بد او همه پاک شد

۶۹

گسسته شد از خویش و پیوند او

بمانده بدان گونه در بند او

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 75
شاهنامه خالقی مطلق - دفتر یکم - تصویر ۱۱۵
فرید حامد :
فرشید ربانی :
محمدیزدانی جوینده :

نظرات

user_image
کیهان ص
۱۳۸۹/۰۵/۱۰ - ۰۳:۱۹:۰۶
در مصرع: فریدون چو بنشنید ناسود دیربه نظر بشنید درست‌تر می‌آید.
پاسخ: با تشکر، مطابق فرموده تصحیح شد.
user_image
داریوش ابونصری
۱۳۹۳/۱۰/۱۷ - ۱۹:۴۱:۴۹
باریک بین در مورد حیوان معنای تیز بین میدهد . در لغتنامه دهخدا چنین آمده است :رای باریک بین خسرو حشمت آیین متوجه انقیاد باریک شده . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 492). || تیزبین (در حیوانات ) : بفرمود تا برنهادند زین بر آن راه پویان [ اسبان ] باریک بین
user_image
ژاله
۱۳۹۸/۰۶/۱۴ - ۱۴:۴۳:۱۶
پس مابقی این بخش کجاست...؟بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکی بریمنباشد همی نیک وبد پایدار همان به که نیکی بود یادگار همان گنج و دینار و کاخ بلند نخواهد بدن مر تورا سودمندسخن ماند از تو همی یادگار سخن را چنین خوارمایه مدار فریدون فرخ فرشته نبود زمشک و ز عنبر سرشته نبودبه داد و دهش یافت آن نیکویی تو دادو دهش کن فریدون توییو .....
user_image
رضا
۱۳۹۹/۰۴/۱۴ - ۲۱:۳۹:۴۷
پئی را نبد بر زمین جایگاهجای پا گذاشتن روی زمین نمانده نبود
user_image
سیـنا ---
۱۳۹۹/۰۴/۲۱ - ۰۸:۱۲:۴۱
ژاله-ص گرامی، بقیه این بخش در تصحیح خالقی مطلق آمده و شامل ابیات معروف و مهمی هم هست. مثلا این بیت:جهانا چه بدمهر و بدگوهری که خود پرورانی و خود بشکنیسپاسگزارم از گرداننده سایت گنجور ولی درنیافتم که کدام تصحیح شاهنامه در اینجا به کار برده شده.
user_image
zohair tayyeb
۱۳۹۹/۰۵/۱۷ - ۰۸:۲۷:۴۶
"فریدون فرخ فرشته نبود"... این ابیات در بیشترِ نسخه‌های شاهنامه وجود ندارند (شاهنامه فردوسی، نشر قطره، تهران: 1379، ، از بیت 40229) امّا در تصحیح استاد جلال خالقی مطلق،نیویورک، 166: 85/1 بیت 489 تا 490 ذکر شده اند و موضع آنها بخش مربوط به «بند کردن فریدون، ضحاک را» است.
user_image
مصطفی قباخلو
۱۴۰۰/۰۲/۱۲ - ۰۱:۴۰:۱۸
با سلامبه نظر من در بیت همی گفت کاین جایگاه منستبه نیک اختر بومتان روشنست به جای (به نیک) باید (بدین )به معنی این گونه و بدین وسیله بیاد همی گفت کاین جایگاه منست(بدین) اختر بومتان روشنست
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۰/۰۳/۱۲ - ۰۸:۵۴:۴۸
ان فریدون لم یکن ملکا  و لا من المسک  کان معجونا بالعدل و الجود نال رتبتهفاعدل و احسن تکن فریدونا
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۱/۰۴/۰۱ - ۰۶:۴۷:۲۴
بیاورد گل میخهای گران بجایی که مغزش نبود اندران -شاهنامه و مسمار ؟  انهم مسمارهای
user_image
مجتبی باهوش
۱۴۰۲/۱۱/۰۲ - ۰۳:۱۶:۰۲
سلام. استفاده از لغات عربی با توجه به اینک گاها منابع مورد استفاده شاعر نیز اصیل نبوده اند و یا روایات از داستان ها غیر ایرانی مانند اسکندرنامه نیز در آن هست برای شاعر اجتناب ناپذیر بوده ولی در حداقل ممکن از لغات عربی در شاهنامه استفاده شده. حدود 500 تا 800 لغت عربی در منابع مختلف آمده است. که در 61000 بیت این عدد بسیار کم است. ضمن اینکه در متون شاعران و نویسندگان بعدی چون حافظ و سعدی و عطار و ... نفوذ زبان عربی در اشعار اگر چه پر واضح است ولی باید پذیرفت که زبان عربی در ابتدا در غنای زبان فارسی بسیار کمک کننده بوده و ترکیب این دو زبان را همیشه نباید به فال بد گرفت. در هر صورت بیش از 1000 سال دو زبان در کنار هم نمی  تواند از همدیگر تاثیر نگرفته باشند. 
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۳/۰۲/۰۱ - ۲۲:۳۰:۳۹
دمادم برون رفت لشکر ز شهروزان شهر نایافته شاه  بهر
user_image
mehdi nasiri
۱۴۰۳/۰۳/۲۱ - ۰۵:۴۹:۰۱
بیت «فریدون فرخ فرشته نبود» در شاهنامۀ چاپ مسکو در بخش ملحقات آمده است. منبع: شاهنامۀ فردوسی، براساس چاپ مسکو، به‌کوشش سعید حمیدیان، نشر قطره، چاپ دوازدهم، ۱۳۹۲، جلد اول، بخش ملحقات، صص ۲۵۱ و ۲۵۲.     بیا تا جهان را ببد نسپریمبکوشش همه دست نیکی بریم نباشد همی نیک و بد پایدارهمان به که نیکی بود یادگار همان گنج دینار و کاخ بلندنخواهد بدن مر ترا سودمند سخن ماند از تو همی یادگارسخن را چنین خوارمایه مدار سخن را سخن‌دان ز گوهر گزیدز گوهر ورا پایه برتر سزید تویی آنکه گیتی بجوئی همیچنان کن که بر داد پوئی همی فریدون فرخ فرشته نبودز مشک و ز عنبر سرشته نبود بداد و دهش یافت آن نیکوئیتو داد و دهش کن فریدون توئی فریدون ز کاری که کرد ایزدینخستین جهان را بشست از بدی یکی بیشتر بند ضحاک بودکه بیدادگر بود و ناپاک بود دو دیگر که گیتی ز نابخردانبپرداخت و بستد ز دست بدان سدیگر که کین پدر باز خواستجهان ویژه بر خویشتن کرد راست جهانا چه بدمهر و بدگوهریکه خود پرورانی و خود بشکری نگه کن کجا آفریدون گردکه از پیر ضحاک شاهی ببرد ببد در جهان پانصد سال شاه بآخر بشد ماند ازو جایگاه جهان جهان دیگری را سپردبجز درد و اندوه چیزی نبرد چنینیم یکسر که و مه همهتو خواهی شبان باش و خواهی رمه   برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید:چاپ هشت جلدی خالقی مطلق، انتشارات مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۹۶، ج ۱، ص۸۵، بیت ۴۸۹.   چاپ چهار جلدی خالقی مطلق، انتشارات سخن، چاپ دوازدهم، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۴۸، بیت ۴۹۳.   چاپ مهری بهفر، دفتر یکم،  نشر نو،  چاپ پنجم، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۳۸۱.   چاپ میرجلال‌الدین کزازی، ویراست دوم، انتشارات سمت، چاپ هفتم، ۱۳۹۰، ص ۶۷.