
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۱۰۰
۱
در غمزه مستانه ساقی چه شرابست
کز نشأه آنجان جهان مست و خرابست
۲
هشیار نه یک زاهد و مخمور نه یک مست
مستست تر و خشک جهان اینچه شرابست
۳
عشقست روان در رک و در ریشه جانها
ذرات جهان مست ازین بادهٔ ناب است
۴
از عشق زمین جام شرابی است لبا لب
وین چرخ نگونسار برین جام حباب است
۵
جان می طلبد غمزه ات ای ساقی مستان
پیمانهٔ ما پرنشده است این چه شتاب است
۶
از چشم سیه مست تو هستند جهانی
زان میکده ویران و خرابات خراب است
۷
مگذار که یکذره بماند زوجودش
خورشید دل آرای ترا فیض نقابست
نظرات