فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۱۰۲

۱

صورت انسان دگر معنی آن دیگر است

صورت انسان مس و معنی انسان زرست

۲

مس چه بودلحم وپوست زرچه بودعشق دوست

این مس اگر زر شود ازدو جهان بر ترست

۳

عشق بود روح دین چشم و چراغ یقین

هر که درو عشق نیست کفر درو مضمرست

۴

عشق رساند ترا تا به جناب خدا

در ره اطوار صنع راهرو و رهبرست

۵

سوی من آئی دمی بر تو ببارم نمی

از رشحات یمی این سخنم زوترست

۶

کاش ترا جای آن باشد و گنجای آن

تا به عیان آورم آنچه بغیب اندرست

۷

ظرف تو از حرف عشق جام لبا لب کنم

جنت به قالب کنم گوئی که اینمحشراست

۸

مست شوی کف زنان شور بر آری که این

نیست مکرر ستخیز ورنه چه شور و شرست

۹

شور نشور است این بعث قبور است این

شرح صدورست این از همه بالاترست

۱۰

این اثر طاعت است زلزلهٔ ساعت است

حامله بار افکند مرضعه کور و کرست

۱۱

بر تو عذابست این زانکه همین صورتی

نزد من آو ببین کز دل و جان خوشتر است

۱۲

فیض بهل صوت و حرف بحر مپیما بحرف

غرقهٔ این بحر را دم نزدن بهتر است

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۱۱۳

نظرات

user_image
سیاوش
۱۳۹۱/۰۴/۲۲ - ۱۲:۲۲:۰۷
مصرع دوم بیت هشتم به این صورت درست است: «... نیست مگر رستخیز ورنه چه شور و شرست»
user_image
سیاوش
۱۳۹۱/۰۴/۲۲ - ۱۲:۲۹:۱۰
مصرع دوم بیت هفتم به این صورت صحیح است: «... جانت به قالب کنم گویی کاین محشرست»