فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۱۰۷

۱

دل که ویران اوست آباد است

جان چو غمناک از او بود شاد است

۲

موبمو خویش را بدو بندم

هر که در بند اوست آزاد است

۳

این سعادت بسعی می نشود

غم او روزی خداداد است

۴

در خرابی بود عمارت دل

خانهٔ دل زعشق آباد است

۵

عشق استاد کار خانهٔ ماست

کوشش از ما زعشق ارشاد است

۶

هیچ کاری نمیکنیم بخود

همه او میکند که استاد است

۷

کار کن کار و گفتگو بگذار

فیض بنیاد حرف برباد است

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۱۹۸

نظرات