
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۱۱۴
۱
دل بوفای تو نهادن خوش است
جان بتمنای تو دادن خوش است
۲
گر سرعاشق برود رفته باش
بر قدم عشق ستادن خوش است
۳
پای کشیدن زهمه کارها
سربسر عشق نهادن خوش است
۴
یکسره بر خواستن از هر دو کون
بر قدم دوست فتادن خوش است
۵
دل زجهان کندن جان کندنست
روز ازل دل ننهادن خوش است
۶
پای برین توده غبرا زدن
روسوی فردوس نهادن خوش است
۷
نیست خوشی فیض درین خاکدان
از عدم آباد نزادن خوش است
نظرات