فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۱۲۱

۱

بادهٔ عشق در کدوی من است

مستی چرخ از سبوی من است

۲

هفت دریا اگر شود پر می

کمترین جرعهٔ گلوی من است

۳

ماه بهر منست لاغر و زرد

مهر هم گرم جست و جوی من است

۴

بهر من میدود سپهر برین

انجمش هم نثار کوی من است

۵

الف قامتم چو برخیزد

تا شود ظاهر آنچه خوی من است

۶

شق شود آسمان زتنگی جا

ریزد انجم که روز طوی من است

۷

هر چه جز حق بمن بود محتاج

گر محبست و گر عدوی من است

۸

نفس کلی و عقل اول را

گردش آسیا زجوی من است

۹

عشق مشاطه است حسنم را

کون آینه دار روی من است

۱۰

پاسبانیست عقل بر در من

و هم مسکین گدای کوی من است

۱۱

هست چو گان عشق در دستم

هم نه و هم چهار کوی من است

۱۲

بهر من ساختند هشت بهشت

نار هم بهر شست و شوی من است

۱۳

کون را فی الحقیقه قبله منم

روی هر دو جهان بسوی من است

۱۴

دم رحمانم آمده زیمن

همه عالم گرفته بوی من است

۱۵

هر حدیثی که بوی درد کند

تو یقین دان که گفتگوی من است

۱۶

خوش در آغوش آورم روزی

قامت آنکه آرزوی من است

۱۷

فیض بالا روی بس است ارچه

شعر معراج های هوی من است

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۹۱

نظرات

user_image
میثم
۱۳۹۱/۰۵/۲۴ - ۱۱:۲۳:۲۶
حضرت پیامبر می فرمایند : من با خدای خودم حالاتی دارم گاهی من او هستم و گاهی او من و در این شعر فیض با خوردن می عشق سرمست شده و در حالت جذب الهی این شعر را سروده است .