فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۱۴۶

۱

نیست از ما غیر نامی اوست خود را دوست دوست

نیست ما را مائی اگر مائی هست اوست اوست

۲

هر چه در عالم بود او راست مغز و پوستی

مغز او معلای او و صورت او پوست پوست

۳

صورت ار چه شد هویدا لیک سرتا پا قفاست

معنی ار چه شد نهان لیکن سراسر روست روست

۴

معنی هر چیز تسبیح خدا و حمد او

صورت او پرده او سر معنی اوست اوست

۵

با زبان فطرت اصلی است تسبیح همه

نیست تکلیفی برایشان طبعشانرا خوست خوست

۶

عارفانند اهل معنی مغز می بینند مغز

جاهلانند اهل صورت ناظران پوست پوست

۷

من نیم از عارفان و نیستم از جاهلان

ازکف بحر معانی روزی من جوست جوست

۸

چون ندارم ره بدریا کرده ام با جوی خوی

چون ندارم ره بمجلس مسکن من کوست کوست

۹

فیض را دیدم بگلزار حقیقت در طواف

گفتمش دریافتی گفتا نصیب بوست بوست

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۷۰

نظرات