فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۱۶۲

۱

بخیالت نمی توانم زیست

بی جمالت نمی توانم زیست

۲

تشنهٔ بادهٔ وصال توام

بی وصالت نمی توانم زیست

۳

بی جمال تو نیست ار امم

با جمالت نمی توانم زیست

۴

هر چه با بنده میکنی نیکوست

بی فعالت نمی توانم زیست

۵

زان دهان تلخ و شور و شیرینت

بی مقالت نمی توانم زیست

۶

از لبت آب زندگی خواهم

بی زلالت نمی توانم زیست

۷

شربتی زان لبم حوالت کن

بی نوالت نمی توانم زیست

۸

جای جولان تست عرصهٔ دل

بی مجالت نمی توانم زیست

۹

پای دل را بزلف خویش ببند

بی عفالت نمی توانم زیست

۱۰

غم عشقش کمال تست ای فیض

بی کمالت نمی توانم زیست

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
غلامعلی حامدبرقی
۱۳۹۳/۰۳/۲۵ - ۰۶:۴۳:۱۰
با عرض سلام و احترام در این غزل ، من اشکالهائی دارم 1 - بخیالت در مطلع غزل اگر "بی خیالت " باشد، بهتر نیست؟ 2 - معنای چند لغت را پیدا نکردم: فعالت - نوالت - مجالت ، عفالت . 3 - آرامم ، ارامم تایپ شده 4 - بی جمالت نمی توانم زیست/ با جمالت نمی توانم زیست / با هم مغایرت دارند! بسیار ممنون خواهم شد چنانچه مرا راهنمائی بفرمائید.
user_image
ناشناس
۱۳۹۳/۰۳/۲۶ - ۰۰:۰۱:۴۳
1) به خیالت نمی‌توانم زیست = منظور شاعر این است که نمی‌توانم تنها به خیالی از تو قانع شوم.2)‌با دو بار کلیک کردن روی هر واژه‌ای معنی لغت ها را می‌نوانید در لغتّ‌های متعددی بیابید.فعال = کرم، نیکویینوال = بخششمجال = فرصتعفال = دشنام بد3) بیت سومدر بیت اول از خیال شروع کرد وخواستار جمال شد، در بیت دوم از بادهٔ‌وصل گفت و در بیت سوم در مصرع اول می‌خواهد جمال را نظاره کند : بی جمال تو نیست آراممولی در مصرع دوم توانایی و تحمل نظاره کردن به جمال را ندارد