فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۱۶۵

۱

آمرزش من از تو خدایا غریب نیست

از بنده جرم و عفو زمولا غریب نیست

۲

وهابی و جوادی معطی ذوالمنن

بنوازی ار بلطف گدا را غریب نیست

۳

افتاده ام بخاک درت از ره نیاز

راهم دهی بعالم بالا غریب نیست

۴

سودی نمیرسد بتو از طاعت کسی

گر بگذری ز جرم برایا غریب نیست

۵

از بنده دور نیست که جرم و خطا کند

بخشیدن از خدای تعالی غریب نیست

۶

اقرار میکنم به گناهان خویشتن

رحمی کن ای کریم و ببخشا غریب نیست

۷

گر طاعتم سزا نبود رایگان ببخش

کالاوریش صاحب کالا غریب نیست

۸

گر معصیت سزا نبود معصیت مبین

بیچارگی ببین ز تو اینها غریب نیست

۹

از من غریب نیست که سوزم در آتشت

ور تو دهی بنزد خودت جا غریب نیست

۱۰

از حد خود زیاده اگر میکنم طلب

در حضرت کریم تمنا غریب نیست

۱۱

فیضست و درگه تو ازین در کجا رود

الحاح بر در تو خدایا غریب نیست

۱۲

دارم محبت نبی و خاندان او

گر در جوارشان دهیم جا غریب نیست

تصاویر و صوت

نظرات