
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۱۷۲
۱
یک محرم راز در جهان نیست
یک دوست بزیر آسمان نیست
۲
غیر از غم عشق همدمی کو
کز صحبت آن دلم گران نیست
۳
فریاد زدست این کرانان
جانرا از عذابشان امان نیست
۴
من طاقت احمقان ندارم
جز مرک سزای احمقان نیست
۵
یارب یا رب غم تو خواهم
دل جز بغم تو شادمان نیست
۶
تا یافت بکوی عشق راهی
دل را غم جان سرجهان نیست
۷
خود جان جهان جهان جان شد
دل بستهٔ انی جهان و جان نیست
۸
شور عشقی چو هست در سر
دلرا پروای این و آن نیست
۹
جائی نتوان نشست ای فیض
کافسانهٔ عشق در میان نیست
تصاویر و صوت

نظرات