فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۱۸

۱

بده ساقی آن جام لبریز را

بده بادهٔ عشرت انگیز را

۲

میی ده که جان را برد تا فلک

درد کهنه غربال غم بیز را

۳

چه پرسی زمینا و ساغر کدام

بیک دفعه ده آن دو لبریز را

۴

گلویم فراخست ساقی بده

کشم جام و مینا و خم نیز را

۵

اگر صاف می می نیاید بدست

بده دردی و دردی آمیز را

۶

در آئینهٔ جام دیدم بهشت

خبر زاهد خشگ شبخیز را

۷

پریشان چو خواهی دل عاشقان

برافشان دو زلف دل آویز را

۸

بشرع تو خون دل ما رواست

اشارت کن آن چشم خونریز را

۹

چه با غمزهٔ مست داری ستیز

بجانم زن آن نشتر تیز را

۱۰

دل فیض از آن زلف بس فیض دید

ببر مژده مرغان شبخیز را

تصاویر و صوت

نظرات