
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۱۸۰
۱
به زهر آلوده مژگان خواهدم کشت
طبیب من به درمان خواهدم کشت
۲
ندارد هیچ پروایی دل من
تغافلهای جانان خواهدم کشت
۳
به نازی یا نگاهی سازدم کار
به لطفی یا به احسان خواهدم کشت
۴
به خوابم دوش حرف وصل میگفت
مگر امروز هجران خواهدم کشت
۵
ملامت گو چه میخواهد ز جانم
کرانی زین کرانان خواهدم کشت
۶
مگر اینان به شیرینی کشندم
وگرنه زهر آنان خواهدم کشت
۷
به رسوایی و شیدایی زن ای فیض
وگرنه درد هجران خواهدم کشت
نظرات