فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۱۸۲

۱

چو دل قرار در آن زلف بیقرار گرفت

جنون عشق زدست دل اختیار گرفت

۲

قرارگاه بسی جستم و نشد حاصل

به بی قراری آخر دلم قرار گرفت

۳

سپاه حسن بفن ملک دل گرفت از من

باختیار ندادم به اضطرار گرفت

۴

زعلم دم نزنم یاز عقل لاف دگر

که هر چه بود مرا زین متاع یار گرفت

۵

مراز کشتهٔ امسال هیچ نیست بدست

زپیش حاصل صدساله عشق یار گرفت

۶

در آن بدم که مگر پی بسر کار برم

که سرّ کار زدستم عنان کار گرفت

۷

بر آن شدم که زدهر اعتبار بستانم

چنان شدم که زمن دهر اعتبار گرفت

۸

خیال بستم کز دل غبار بزدایم

ازین خیال که بستم دلم غبار گرفت

۹

بیا بیا زسخن های فیض فیض ببر

که هر چه گفت و نوشت او زکردگار گرفت

۱۰

زپیش خویش نگوید حدیث و بنویسد

که در طریق ادب راه هشت و چارگرفت

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۱۹۱

نظرات