
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۱۸۷
۱
من کجا جان برم زدست غمت
وه که با من چه میکند ستمت
۲
بغمت جان دهم که در محشر
باشم از خیل گشتگان غمت
۳
چون شوم خاک در ره تو فتم
تا قیامت سر من و قدمت
۴
غمزه ات گه ستم کند بر من
داد من گاه خواهد از ستمت
۵
ستمت هر چه میکند کرمست
حاشا لله چها کند کرمت
۶
ستمی دم بدم کرامت کن
ای کرمها خجل بر ستمت
۷
سخن عشق چون تو بسی فیض
لوح سوزد ز آتش قلمت
نظرات
غلامعلی حامدبرقی