فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۲۰۱

۱

اگر از عشق حق بر سرنهی تاج

ستانی زین جهان و زانجهان باج

۲

وگر سردر ره عشقش ببازی

سوی بر تارک هر سروری تاج

۳

خدا از عشق کرد آغاز عالم

نبی از عشق جست انجام معراج

۴

سکون از عشق دارد کوه و صحرا

خرد از عشق دارد بحر مواج

۵

گهی کم گه زیاد از عشق شد مه

زعشق افروخت رخ خورشید و هاج

۶

زنور عشق دارد روشنی روز

سیه از دود عشق است این شب داج

۷

زنور عشق شد معروف عارف

زشور عشق شد منصور حلاج

۸

زعشق کعبه ریحانست و سنبل

مغیلان گرزند بر دامن حاج

۹

چو فیض از عشق شد فیاض معنی

سزد گر گیرد از اهل سخن باج

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محمد سالمی
۱۳۹۹/۱۱/۲۲ - ۰۵:۲۴:۲۰
سلام. به نظر حقیر، در مصرع دوم از بیت دوم، "سوی" غلط است و صحیح آن "شوی" است.سپاس