
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۲۰۲
۱
داغ دل عاشقان می نپذیرد علاج
درد و غم جاودان می نپذیرد علاج
۲
آتش دل را کجا بحر کفایت کند
سوز دل عاشقان می نپذیرد علاج
۳
هر که به اخلاص تر او خطرش بیشتر
این خطر مخلصان می نپذیرد علاج
۴
تشنهٔ وصل تو ام گرسنهٔ لطف تو
درد من از آب و نان می نپذیرد علاج
۵
مونس بیکس توئی بی کسم و جز بتو
بی کسی بی کسان می نپذیرد علاج
۶
کردن درمان چه سود اشگ چه باران چه سود
درد دل و سوز جان می نپذیرد علاج
۷
پخته نخواهند شد گر همه آتش شود
خامی این زاهدان می نپذیرد علاج
۸
فیض تو خود را بسوز چشم زمردم بدوز
خوی بد مردمان می نپذیرد علاج
نظرات