
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۲۰۳
۱
عشق بری پیکران می نپذیرد علاج
شورش دیوانگان می نپذیرد علاج
۲
تا نظر افکنده دین و دلت رفته است
دلبری دلبران می نپذیرد علاج
۳
قصد دل وجان ما ، تا چه بایمان کنند
فتنه این رهزنان می نپذیرد علاج
۴
برصف دلها زنند غارت جانها کنند
این ستم شاهدان می نپذیرد علاج
۵
در دل خارا چه سان رخنه کند آب چشم
این دل سنگین دلان می نپذیرد علاج
۶
سوزش دل کم نکرد اشگ چو باران من
آتش عشق بتان می نپذیرد علاج
۷
فیض ازین قصه بس ناله مکن چون جرس
عشق بآه و فغان می نپذیرد علاج
نظرات
غلامعلی حامدبرقی