فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۲۰۵

۱

این جهان بی بقا هیچست هیچ

هر چه میگردد فنا هیچست هیچ

۲

گرجهانرا سر بسر بگرفته

چون نمیماند بجا هیچست هیچ

۳

شد مرا یک نکته از غیب آشکار

در دو عالم جز خدا هیچست هیچ

۴

گرنه سردر راه عشق او رود

آن سرکمتر زپا هیچست هیچ

۵

گرنه صرف طاعت و خدمت شود

حاصل این عمرها هیچست هیچ

۶

گرنه سوزد جان و دل در عشق او

در تن این افسردها هیچست هیچ

۷

دل بعشق گلرخان ای دل مده

مهر یار بی وفا هیچست هیچ

۸

صحبت بیگانگان بیگانگیست

جز ندیدم آشنا هیچست هیچ

۹

گر سخن گوئی دگر از حق بگو

فیض جز حرف خدا هیچست هیچ

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۱۲۱

نظرات

user_image
ظاهر حسینی هروی
۱۳۹۷/۰۹/۰۲ - ۱۱:۵۰:۱۶
«گرجهانرا سر بسر بگرفته»این مصرع یک هجای بلند از رکن آخر مصرع کم دارد، من متن چاپی را در دسترس ندارم، کلاً غزل سست است و شکل نوشتاری متن نیز جالب نیست اما این مصرع شاید چنین باشد:گرجهان را سر بسر بگرفته اییاگرجهانرا سر بسر بگرفته است
user_image
ظاهر حسینی هروی
۱۳۹۷/۰۹/۰۲ - ۲۰:۵۲:۲۱
«جز ندیدم آشنا هیچست هیچ»این مصرع هم درست به نظر نمی آید، شاید اینگونه:چون ندیدم آشنا هیچست هیچباشد.من چند غزل را مرور نمودم در همه کم و بیش مشکل وجود دارد، مقداری از آن شاید سهل انگاریِ کسی که تایپ کرده باشد و بقیه ضعف خود شاعر است؛ اگر کسی نسخهٔ معتبر از دیوان را داشته باشد و با این متن مقایسه نماید و غلط های مسلم را تصحیح کند کار خوبی است.