فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۲۰۷

۱

رام قتلی و ما علیه حباح

قتل عشاقه علیه مباح

۲

هر دلی کو اسیر عشقی شد

نیست او را دگر امید فلاح

۳

تشنه بادهٔ وصال توام

العطش یا حبیب هات الراح

۴

شب هجر تو جاعل الظلمات

روز وصل تو فالق الاصباح

۵

از می وصل تو صبوح و غسوق

مست و مخمور را غداه و رواح

۶

از نمکزار لعل شیرینت

آب حیوان همی برند ملاح

۷

با من آنکن که مصلحت دانی

که مرا در صلاح تست صلاح

۸

گر بسوزانیم ندارم باک

ورکشی خون من تراست مباح

۹

تو نهٔ قابل وصال ای فیض

گفتگو را بمان مکن الحاح

تصاویر و صوت

نظرات