
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۲۰۹
۱
دلا فیض بر از لقای صباح
ببر عطر جان از هوای صباح
۲
ترا هر چه مشکل شود تیره شب
بجو حل آن از هوای صباح
۳
صباحست مشکل گشای جهان
صلاهر که دارد لقای صباح
۴
صباح از شبت میگشاید گره
بدست آر مشکل گشای صباح
۵
نخستین قدومش دمی با خود آی
سعادت ببر از خدای صباح
۶
نهد پای چون صبح شب را بسر
سرآگهی نه بپای صباح
۷
دهد روشنائی دل و دیده را
جمال خوش دلگشای صباح
۸
چو خواهی دل تیره را روشنی
شبی زنده دار از برای صباح
۹
اگر بر نسیمش نهی دل دمی
بری بوی جان از هوای صباح
۱۰
بود ساعتی از بهشت برین
شب و روز بادا فدای صباح
۱۱
کند روحرا تازه دریاب فیض
دم تازهٔ جان فزای صباح
نظرات