
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۲۱
۱
وصل با دلدار میباید مرا
فصل از اغیار می باید مرا
۲
چون نی ام از اصل خود ببریده اند
نالهای زار می باید مرا
۳
من کجا و رسم عقل و دین کجا
مست یارم یار می باید مرا
۴
بی وصال او نمیخواهم بهشت
دار بعد از جار میباید مرا
۵
عشق از نام نکو ننگ آیدش
عاشقم من عار می باید مرا
۶
عقل دادم بستدم دیوانگی
شیوهٔ این کار میباید مرا
۷
تا بکی این راز را پنهان کنم
مستی و اظهار میباید مرا
۸
سر زمن سر میزند بی اختیار
محرم اسرار میباید مرا
۹
گفتگو بگذار فیض و کار کن
در ره او کار میباید مرا
نظرات
غلامعلی حامدبرقی
جانان