
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۲۱۱
۱
خطیب عشق ندا کرد با زبان فصیح
که خلق جمله مریضند و عاشق است صحیح
۲
زبان گشاد دگر بار بر سر منبر
که اهل عشق جوادند و اهل زهد شحیح
۳
دگر چه خوش نگین گفت خلق بی نمکند
مگر سری که زشور محبت است ملیح
۴
شجاع نیست مگر عاشقی که جان بخشد
شود صحیح که گردد بتیغ عشق جریح
۵
بسروری رسد آخر زپافتاده عشق
شود رفیع که افتد ز راه دوست طریح
۶
یمدح عاشق و معشوق و عشق در قرآن
یحبهم و یحبونه کند تصریح
۷
ذلیل دوست بود عاشق و عزیز عدو
اذله و اعزّه بفیض گفت صریح
نظرات
احسان