فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۲۱۷

۱

اهتدوا بالعشق طلاب الرشد

گم شود آنکو ره دیگر رود

۲

من بفتراک غم عشق کسی

بسته‌ام دل را بحبل من مسد

۳

ای نگار می فروش عشوه‌گر

مست عشقت فارغ است از نیک و بد

۴

شربتی زان لب بکام من رسان

تا بماند زنده جانم تا ابد

۵

چشمهٔ خضر است آن نوش دهان

منع تشنه از زلالت کی رسد

۶

اسقنی من فیک من عین الحیوهٔ

شربهٔ حیی بها عمر الابد

۷

فیض را محروم از وصلت مکن

کو ندارد غیر عشقت مستند

تصاویر و صوت

نظرات