
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۲۲۸
۱
مرغ خیال کس را کس بال و پر نه بندد
هر جا پرد بر و کس راه گذر نه بندد
۲
عاشق چو هست صادق یکلحظه نیست بیوصل
معشوق بر خیالش راه نظر نه بندد
۳
یاری که دلنشین شد با جان چو جان قرین شد
بر هجر ره به بندد بر وصل در نبندد
۴
عارف ز حسن خوبان بیند جمال یزدان
لیکن به عشق صورت پای نظر نبندد
۵
از عشق حق نصیبی زهاد را نباشد
نقش خیال جانان هر بیبصر نبندد
۶
بهر بهشت بندد زاهد کمر بطاعت
جز بهر خدمت دوست عاشق کمر نبندد
۷
خواهی ز راه مقصود نومید بر نگردی
حاجت بنزد او بر کو بر تو در نبندد
۸
از عشق باش پنهان تا چشم تو شود جان
تا در صدف نیاید باران گهر نبندد
۹
اشکار خشک آرند با وصف بت نگارند
چون فیض در حقیقت کس شعر تر نبندد
تصاویر و صوت

نظرات