فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۲۴۵

۱

با هیچکس این کش مکش آن یار ندارد

جز با دل سر گشتهٔ ما کار ندارد

۲

بر دوش من افکند فلک بار امانت

زان چرخ زنان است که این بار ندارد

۳

بیمارم و بیماریم از دست طبیب است

دردا که طبیبم سر بیمار ندارد

۴

گویند که رنج تو ز دیدار شود به

این چشم ترم طاقت دیدار ندارد

۵

غمخواری یار است علاج دل بیمار

آن یار و لیکن دل غمخوار ندارد

۶

سهلست اگر مهر تو آرایش جان کرد

بگذر ز دلم این همه آزار ندارد

۷

زاهد کندم سرزنش عشق که عار است

عار است که از زهد کسی عار ندارد

۸

از زهد گذر کن گرت اندیشه خار است

کاین گلشن قدسی گل بی‌خار ندارد

۹

غمخوار بود چارهٔ آن دل که غمینست

بیچاره دل فیض که غمخوار ندارد

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۱۴۰

نظرات