فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۲۴۷

۱

سرم سودای سودائی ندارد

دلم پروای پروائی ندارد

۲

بجز سودای عشق لا ابالی

سر شوریده سودائی ندارد

۳

بجز پروای بی‌پروا نگاری

دل دیوانه پروائی ندارد

۴

دل آزاده‌ام از هر دو عالم

تمنای تمنائی ندارد

۵

دلم از زندگانی سرد از آن نیست

که دیک عیش حلوائی ندارد

۶

دلم از زندگانی سرد از آنست

که غم در دل دگر جائی ندارد

۷

دل عاشق نمی‌اندیشد از مرگ

که بر آزادگان پائی ندارد

۸

چو عیسی جای او در آسمانست

که در روی زمین جائی ندارد

۹

اگردنیات باید دل بکن زو

که دنیا دوست دنیائی ندارد

۱۰

نباشد هیچ عقیائی به ار عشق

نگوئی فیض عقبائی ندارد

تصاویر و صوت

نظرات