فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۲۷۰

۱

واعظ به منبر آمد و بیهوده ساز کرد

در حقّ هر گروه سر حرف باز کرد

۲

ملّا به مَدرَس آمد و درس دقیق گفت

حق را ز غیر حق به گمان امتیاز کرد

۳

خالی ز معرفت چو ریاست پناه شد

انکار بر معارف ارباب راز کرد

۴

زاهد ز انتظار نعیم بهشت ماند

عابد نماز را به تکلّف دراز کرد

۵

مغرور شد به عزّت تقدیم در نماز

آن جاه دوست کو به امامت نماز کرد

۶

صوفی به خانقاه درآمد به وجد و شور

جمع مرید را به لقا سرفراز کرد

۷

بر مَسند محلکه قاضی چو پا نهاد

دست نهفته گیر به هر سو دراز کرد

۸

آن کو میان قاضی و خصمین واسطه است

بنهاد دام مکر و سر حیله باز کرد

۹

فتوی پناه هیچ مدان عمامه کوه

بر وفق مدعای کسان مکر ساز کرد

۱۰

حاکم چو بر سریر حکومت قرار یافت

بر بیکسان شهر در ظلم باز کرد

۱۱

رشوه گرفت محتسب و نرخ را فزود

از لقمهٔ حرام در عیش باز کرد

۱۲

کوتاه کرد دست فقیران ز مال وقف

آن میرزا که دست تصدی دراز کرد

۱۳

مستوفی از زبان قلم حرف می زند

خود داند و خدا سر دفتر چو باز کرد

۱۴

دانا چو دید روی زمین را گرفت ظلم

کنجی خزید و در به رخ خود فراز کرد

۱۵

فیض از فریب شعبده اهل روزگار

با حق پناه برد و ز خلق احتراز کرد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
علی شیخ پور
۱۳۹۴/۰۵/۰۷ - ۱۴:۳۱:۳۶
بیت سوم مصرع اول اینطور صحیح تر به نظر میرسد:خالی ز معرفت چو ریاست پناه شد ...
user_image
قره داغی
۱۳۹۵/۰۹/۳۰ - ۰۰:۰۸:۴۰
سلام علیکمبه نظر می آید:در بیت 7 مهلّکه صحیح است.در بیت 9 هجا لازم است: فتوی پناهِ هیچ مدانِ عمامه کوهمصرع اول از بیت 11 اینگونه باشد: رشوه گرفت ...مصرع آخر از بیت آخر اینگونه باشد: بر حق پناه ...
user_image
عقیل پورخلیلی
۱۴۰۲/۰۶/۱۷ - ۰۴:۲۸:۱۳
سلام  پیش وند ها و حروف اضافه باید جدا نوشته شود . بمنبر . بمدرس و ... نادرست است . به منبر به مَدرس