
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۲۹۵
۱
دلم بس نیست ماوای تو باشد
بیا تا دیده هم جای تو باشد
۲
خوشا چشم نکوبختی که دروی
جمال عالم آرای تو باشد
۳
خوش آن سر مست عشق لاابالی
که مدهوش تماشای تو باشد
۴
خوش آن شیرین سخنهای شکرریز
که از لعل شکر خای تو باشد
۵
نمک دارد سخن زان لعل شیرین
بده دشنامی ار رأی تو باشد
۶
دل مخمور من بیمار آنست
که مست چشم شهلای تو باشد
۷
خوشا آندم که جان بپذیری ای فیض
سرش آنگاه در پای تو باشد
تصاویر و صوت

نظرات