فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۲۹۷

۱

مرا تو دوست نداری خدا نخواسته باشد

بنزد خود نگذاری خدا نخواسته باشد

۲

برانیم ز در خویشتن بخواری و زاری

حق وفا نگذاری خدا نخواسته باشد

۳

سگان کوی درت را چو بشمری ز سر لطف

مرا در آن نشماری خدا نخواسته باشد

۴

ز دست عشق تو خون جگر پیاله پیاله

کشم تو رحم نیاری خدا نخواسته باشد

۵

بمیرم و ببرم حسرت رخت بقیامت

چنین کشیم به زاری خدا نخواسته باشد

۶

کنم بخدمت تو عرض مدعا دل ریش

تو رو بمدعی آری خدا نخواسته باشد

۷

بتو گمان نبرد فیض اینقدر ستم و جور

تو این صفات نداری خدای نخواسته باشد

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۲۱۰

نظرات