
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۲۹۸
۱
ای کاش که این سینه دری داشته باشد
تا یار ز دردم خبری داشته باشد
۲
یا با دل ما صبر سری داشته باشد
یا رحم بر آن دل گذری داشته باشد
۳
تا کی گذرد عمر کسی در غم هجران
فرخنده شبی کان سحری داشته باشد
۴
شد عمر گرانمایه ما صرف محبت
ای کاش که آخر ثمری داشته باشد
۵
سوزیم بیک آه زمین را و زمان را
گر دود دل ما شرری داشته باشد
۶
بر داشتمام شب همه شب دست تضرع
ای کاش دعاها اثری داشته باشد
۷
گردد قدم ار رنجه کنی جانب عشاق
خاک قدمت هر که سری داشته باشد
۸
در بوم دل از هجر تو بس خار که کشتم
بو کز گل وصل تو بری داشته باشد
۹
راز دل خود فیض به بیگانه نگوید
گر یار ز حالش خبری داشته باشد
نظرات