
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۳۰
۱
هر که آگه شد از فسانهٔ ما
عاقبت پی برد بخانهٔ ما
۲
آنکه جوید نشان نشان نبرد
بی نشانی بود نشانهٔ ما
۳
بگذراند زعرش هر که نهد
سرطاعت بر آستانهٔ ما
۴
توسن چرخ را بدین شوکت
رام کرده است تازیانهٔ ما
۵
نرسد دست کوته همت
که بلندست آشیانهٔ ما
۶
قدر ما را کسی نمیداند
غیرآن صاحب زمانهٔ ما
۷
همه عالم اگر شود دشمن
ما و آن دوست یگانهٔ ما
۸
هر که با ما بسر برد نفسی
داند او عیش جاودانهٔ ما
۹
هر که را وصل ما بچنگ آید
هوش بربایدش چغانهٔ ما
۱۰
غیر درگاه ما پناهی نیست
سرخلقی و آستانه ما
۱۱
کار و استاد و کار گه مائیم
غیرمانیست کار خانهٔ ما
۱۲
همه ما و بهانهٔ اغیار
کو کسی بشکند بهانهٔ ما
۱۳
دام پیدا و دانه ناپیدا
غیب بینست مرغ دانهٔ ما
۱۴
از سر اهل رباید هوش
دم مزن فیض از فسانهٔ ما
نظرات
ناشناس
پاسخ: با تشکر، «آگاه» با «آگه» جایگزین شد.
Nazanin