فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۳۰۲

۱

گر گاسهٔ سر ظرف جنون شد شده باشد

ور بر تنم این کاسه نگون شد شده باشد

۲

از بام چو افتاد مرا طشت برندی

رسوائی از اندازه برون شد شده باشد

۳

چون دست ز جان شستم اگر در غم هجران

رنج تن رنجور فزون شد شده باشد

۴

چون یاد لبش کردم و خون شد جگر من

از رهگذر دیده برون شد شده باشد

۵

بگداخت مرا چون جگر از حسرت اگر هم

دل نیز در این واقعه خون شد شده باشد

۶

تا چشم چو صاد تو بخوبیت بود فیض

گر بر سرش ابروی تو نون شد شده باشد

۷

حال دل خون گشتهٔ فیض ار تو بپرسی

گوئی چو بگویند که خون شد شده باشد

تصاویر و صوت

نظرات