
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۳۱
۱
ای زتو خرّم دل آباد ما
وز تو غمگین خاطر ناشاد ما
۲
عشق تو آزادی در بندگی
بندهٔ تو گردن آزاد ما
۳
ای گشاد بندهای بسته تو
بستهٔ تو بند ما در زاد ما
۴
ای زتو آباد دلهای خراب
وی زتو ویران دل آباد ما
۵
ای که هستی در دل ما روز و شب
وقت جوش لطف میکن یاد ما
۶
داد تو بر عاشقان بیداد کرد
داد بیداد تو آخر دادما
۷
دادما بیداد مااز داد تست
ای اسیر داد تو بیداد ما
۸
شکوه ها داریم از بیداد خود
داد ما ده داد ما ده داد ما
۹
از تو میجوئیم در عشقت مدد
ای زتو در هر غم استمداد ما
۱۰
فیض ا زتو هم پناه آرد بتو
ا ی بتو خوش خاطر ناشاد ما
نظرات