
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۳۱۷
۱
ز مهر آن پری رویم دل دیوانه روشن شد
سراسر مشعلی شد دل تمام این خانه روشن شد
۲
شراری بر دل آن آشنا آن را هم
وزین مشعل دل تاریک هر بیگانه روشن شد
۳
شبی آمد بدین ویرانه گفتا ای فلان چونی
کشیدم آهی از دل سقف این ویرانه روشن شد
۴
فروغ آهم از دل زمهرش روشنی دارد
ز درّ شب چراغ عشق این کاشانه روشن شد
۵
چو آبم برد این آتش ز اشگم دیده شد دریا
چو روزم تیره شد از غم ز آهم خانه روشن شد
۶
چو آه آتش افشانم زسوز دل بگردون شد
کواکب از شرار این دل دیوانه روشن شد
۷
چو روی این غزل رافیض در طور حقیقت کرد
ز فیض آن دل هر عاقل و دیوانه روشن شد
نظرات
ابراهیم خضرایی