
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۳۲
۱
اشکهای گرم ما و آههای سرد ما
کس نداند کز کجا آید مگر هم درد ما
۲
عاقلان را کی خبر باشد زحال عاشقان
کی شناسد درد ما جز آنکه باشد مرد ما
۳
خام بیدردی چه داند اشک گرم و آه سرد
دردمند پختهٔ باید شناسد درد ما
۴
شهسوار عرصهٔ عشقیم گردون زیر ران
بستهٔ این چار ارکان کی رسد در گرد ما
۵
شد گواه عقل عاقل گونهای سرخ او
شاهدان عشق ما این گونهای زرد ما
۶
پرده برخیزد یقین گردد کدامین بهترست
عقل تن پروردشان یا عشق جان پروردما
۷
خارما و ورد ماجور حبیب و لطف او است
نیست کسرا در جهانچون خارما و ورد ما
۸
حرّ ما و برد ما عشقست و عقل دوربین
جنت ما حرّ ما و دوزخ ما برد ما
۹
یکه حرف فیض را مانند نبود در جهان
جفت حرف ما نباشد غیرحرف فرد ما
نظرات
نسترن