فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۳۲۱

۱

مرد آن باشد که چون او را رهی بنموده شد

در همان ساعت بیای همتش پیموده شد

۲

مرد آن باشد که چشم و گوش و دست و پای او

جمله در راه خدا بهر خدا فرسوده شد

۳

مرد آن باشد که دنیای دنی را چون شناخت

همت عالیش از لذات آن آسوده شد

۴

مرد آن باشد که آتش در هوای نفس زد

پیش از آن کاندر لحد ارکان چشمش توده شد

۵

مرد آن باشد که بهر جلوه انوار حق

کرد صیقل تا که مرآت دلش بزدوده شد

۶

مرد آن باشد که او هرچند علم آموخت باز

کرد کوشش تا دگر بر دانشش افزوده شد

۷

مرد آن باشد که کرد او غسل در اشک ندم

دست و پایش چون بلوث معصیت آلوده شد

۸

عمر صرف گفتگو کردیم و کس فیضی نبرد

خود خجل گشتیم از خود سعی ما بیهوده شد

۹

ای دریغا خلق را گوش پذیرفتن کرست

آنچه گفتی فیض در پند کسان نشنوده شد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
میلاد شعبانی
۱۳۹۷/۰۶/۰۴ - ۱۶:۳۱:۲۰
بیت اول مصرع دوم "بـ پای" درست است.