
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۳۳
۱
بویی ز گلشنی است بهدل خارخار ما
باید که بشکفد گلی آخر ز خار ما
۲
در نقش هر نگار نگر نقش آن نگار
گرچه نگار و نقش ندارد نگار ما
۳
رفتم چو در کنارش از من کناره کرد
کر خود کناره گیر و درآرد کنار ما
۴
کردیم از دو کون غم دوست اختیار
بگرفت اختیار ز ما اختیار ما
۵
گوهر که هر چه کم کند از ما سراغ کن
جام جهاننماست دل بیغبار ما
۶
ما را بهار و سبزه و گلزار در دل است
از مهر جان خزان نپذیرد بهار ما
۷
اندوه عالمی بهدل خود گرفتهایم
کسی را غبار کی رسد از رهگذار ما
۸
بر دوش خویش بار دو عالم نهادهایم
کی دوش کس گران شود از بار بار ما
۹
از یک شرار آه بسوزیم هر دو کون
یاران حذر کنید ز سوز شرار ما
۱۰
روزی گل مراد بخواهد شکفت فیض
زین گریههای دیدهٔ شب زندهدار ما
نظرات