فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۳۳۹

۱

عاشقان از لب خوبان می مستانه زدند

بنظر زلف دلاویز بتان شانه زدند

۲

هر که مجنون تو شد از همه قیدی وارست

عاقلان راه نبردند به افسانه زدند

۳

عاشقان چاره دل دادن جان چون دیدند

جان نهاده بکف دل در جانانه زدند

۴

در ازل باده کشان عهد بمستی بستند

پاس پیمان ازل داشته پیمانه زدند

۵

راه ارباب خرد چون نتوانست زدن

بمی و مغبچه راه من دیوانه زدند

۶

گفت حافظ چو کشید از سر اندیشه نقاب

غزلی را که ملایک در میخانه زدند

۷

ما بصد خرمن پندار ز ره چون نرویم

چون ره آدم بیدار بیکدانه زدند

۸

فیض خوش باش که ما را نتوان از ره برد

رهبران دل ما ساغر شکرانه زدند

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۲۰۹

نظرات