
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۳۴
۱
دارد شرف بر انجم و افلاک خاک ما
آئینهٔ خدای نما جان پاک ما
۲
تاامر و خلق جمله شود دوست دست صنع
کشته است تخم مهر گیاهی بخاک ما
۳
درما فکنده دانهٔ از مهر خویشتن
تا کاینات جمع شود در شباک ما
۴
در بدو آفرینش و تخمیر آب و گل
با آب و تاب عشق سرشتند خاک ما
۵
مستان پاک طینت میخانهٔ الست
گیرند باده های مروّق زتاک ما
۶
ما را درون سینهٔ خود جای داده اند
هستند آسمان و زمین سینه چاک ما
۷
فردوس جای ما و ملک همنشین حور
کزخاک آن سرای بود خاک پاک ما
۸
مسجود هر فرشته و محبوب روح قدس
یارب چه گوهر است نهان زیر خاک ما
۹
فیض از زبان خویش نمیگوید این سخن
حرفی است از زبان امامان پاک ما
نظرات
مهدی فیضضض