
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۳۴۷
۱
عشق استفاده از قلم و لوح حق کند
در مکتب خدا رخ خوبان سبق کند
۲
عز قبول و رفعت اخلاص عشق راست
کو هر چه میکند همه از بهر حق کند
۳
هر کس که از حرارت عشقش عرق نریخت
در ورطه کشاکش دنیا عرق کند
۴
افلاک و انجمند اسیر امیر عشق
گه روشنایی آرد و گاهی غسق کند
۵
گاهی طلوع و گاه زوال و گهی غروب
گاهی سحر گهی فلق و گه شفق کند
۶
آنکس که چار عنصر تن را بعشق سوخت
سلطان جانش حکم بر این نه طبق کند
۷
از حکم آنکه ماه تواند شکافتن
گردن اگر کشد سر خورشید شق کند
۸
علم از خدا چه کرد پی مکتب و کتاب
گه شرح ماسیاتی و گه ما سبق کند
۹
در دفتر سیه نبود نور عشق فیض
با مولوی بگوی که ترک ورق کند
نظرات