فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۳۵۲

۱

گر زنم لاف از سخن شعر این تقاضا می‌کند

نیست لاف از خوی من شعر این تقاضا می‌کند

۲

جای لافست آنسخن کان وقت را خوش می‌کند

شعر را اینست فن شعر این تقاضا می‌کند

۳

دعوی عرفان و عسق و حرف هجران و وصال

برتر است از حد من شعر این تقاضا می‌کند

۴

هرچه دل کرد آرزو و جان از آن ذوقی گرفت

آرم آنرا در سخن شعر این تقاضا می‌کند

۵

گه مجاز آرم حقیقت مطلبم باشد از آن

گرچه دارم هر دو فن شعر این تقاضا می‌کند

۶

گاه قصدم زینت دنیاست از حسن بتان

کان بتست و راهزن شعر این تقاضا می‌کند

۷

خط و خال و چشم و ابرو زلف و رخسار و دهان

هست رمزی از فتن شعر این تقاضا می‌کند

۸

هست حق عقبای من حسن بتان دنیای من

گویم از هر دو سخن شعر این تقاضا می‌کند

۹

نیست نیکو رد شعر فیض از صاحب‌دلان

گوید او گر ما و من شعر این تقاضا میکند

تصاویر و صوت

نظرات