
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۳۵۳
۱
عاقل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
غافل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
۲
در فکر اویم صبح و شام در ذکر خیر او مدام
کاهل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
۳
حقم سراپا حقپرست بر من ندارد دیو دست
باطل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
۴
میلم همیشهسوی اوستسوئی بغیر ازسوی دوست
مایل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
۵
در کار آن خورشیدوش چشمم چو تیر غمزهاش
کاهل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
۶
برداشتم خود را ز پیش دیگر میان او و خویش
حایل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
۷
در عشق تا گشتم علم علمم فزاید دم بدم
جاهل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
۸
هر چه او کند من راضیم هر چه او دهد من قانعم
سایل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
۹
عشقش بود در جان چو تن جز عشق او را فیض من
قابل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
نظرات